رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۳۲۳ مطلب با موضوع «حکایات اخلاقی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

قال سعدُ بن هشامٍ: دخلتُ على عائشةَ فسألتُها عن أخلاقِ رسولِ اللّهِ صلّى اللّهُ علیهِ و آلِه و سلّمَ، فقالت: أمّا تقرأ القرآنَ؟ قلتُ: بلى، قالت: کانَ خُلُقُ رسولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم القرآنَ‌. المحجة البیضاء، الفیض الکاشانی، ج4، ص120.

سعد بن هشام علاقه داشت از اخلاق پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آگاه شود؛ اما پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله رحلت کرده بودند؛ از این‌رو تصمیم گرفت نزد عایشه، همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله برود تا از او در این باره سؤال کند. سعد می‌گوید: نزد عایشه رفتم و از اخلاق رسول خدا صلّی الله علیه و آله سؤال کردم. عایشه گفت: آیا قرآن نمی‌خوانی؟ جواب دادم: چرا، می‌خوانم. گفت: اخلاق و خُلق و خوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله عینِ قرآن بود!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

علّامه محمّد تقی مجلسی رحمة الله علیه می‌نویسد:

و الّذی وَجَد هذا الضعیفُ فی أزمنة الریاضاتِ إنِّی کنتُ فی مطالعةِ التفاسیرِ إلی أن رأیتُ فی لیلةٍ فیما بین النومِ و الیقظةِ سیدَ المُرسلینَ صلّی الله علیه و آله و سلم فقلتُ فی نفسی: تَدَبَّر فی کمالاتِه و أخلاقِه فکلما کنتُ اَتَدَبَّرُهُ یظهر لی عظمتُه صلّی الله علیه و آله و سلّم و أنوارُه بحیثُ ملأ الجَوَّ و استیقظتُ فاُلهِمتُ بأنَّ القرآنَ خُلُقُ سیدِ الأنبیاءِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فینبغی أن أتدبَّرَ فیه فکلما ازدادَ تدبُّری فی آیةٍ واحدةٍ کانَ یزدادُ الحقائقُ إلی أن وردَ عَلَیَّ مِنَ العُلُومِ ما لا تتناهی دفعةً واحدةً ففی کل آیةٍ کنتُ أتدبَّرُ فیها کان یَظهَرُ مثلُ ذلک و لا یمکن التصدیقُ بهذا المعنی قبلَ الوقوعِ فإنه کالممتنعِ العادی، و لکن غرضی مِن ذِکره الإرشادُ للإخوانِ فی الله، و قانونُ الریاضةِ، الصَّمتُ عَمَّا لا یَعنِی، بل عَن غیرِ ذکرِ اللهِ تعالی، و ترکِ المستلذاتِ مِنَ المطاعمِ و المشاربِ و الملابسِ و المناکحِ و المنازلِ و أمثالِها، و العزلةُ عَن غَیرِ أولیائِهِ تعالی، و ترکُ النومِ الکثیرةِ، و دوامُ الذِّکر مع المراقبةِ. روضة المتقین، ج13، ص127.

آنچه این ضعیف در دوران تمرین‌ها و مجاهده‌ها یافت این بود که در هنگام اشتغال به‌مطالعة تفسیرها شبی بین خواب و بیداری پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم، با خود گفتم: در کمالات و اخلاقش بیندیش، پس هرچه در او دقت می‌کردم برایم بزرگی و نورهایش آشکار می‌گردید، به‌گونه‌ای که فضا را پُر کرد و از خواب بیدار شدم، آن‌گاه به‌من الهام شد که قرآن، اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پس شایسته است که در آن بیندیشم، پس هرچه تفکرم در یک آیه بیشتر می‌شد، حقایق نیز افزایش پیدا می‌کرد، تا آنجا که در یک آن، دانش‌هایی بر من وارد شد که نهایت ندارد، پس در هر آیه‌ای که تأمل می‌کردم، مانند همان حقایق برایم آشکار می‌شد، و امکان تأیید این سخنان جز با تجربة شخصی، وجود ندارد؛ چرا که این اتفاق مانند ممتنع عادی است، اما مقصد من از ذکر این مطلب راهنمایی برادران دینی است، و قانون این تمرینات و ممارست‌ها، سکوت است نسبت به‌آنچه فایده ندارد، بلکه حتی سکوت از غیر ذکر خدای متعال، و ترک لذایذ، از قبیل غذاها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، به‌عقد در آوردنی‌ها، خانه‌ها و مانند آنها، و دوری کردن از غیر اولیاءالله متعال، و دوری کردن از خواب زیاد، و دائماً ذکر خدا را جاری کردن، همراه با مراقبه.

صمت وجوع و سحر و عُزلت و ذکری به‌دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال الصادق علیه‌السلام: کَانَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ وَ کَانَ لَهُ جَارٌ کَافِرٌ وَ کَانَ الْکَافِرُ یَرْفُقُ الْمُؤْمِنَ فَأَحَبَّ الْمُؤْمِنُ لِلْکَافِرِ الْإِسْلَامَ وَ لَمْ یَزَلْ یُزَیِّنُ لَهُ الْإِسْلَامَ وَ یُحَبِّبُهُ إِلَی الْکَافِرِ حَتَّی أَسْلَمَ، فَغَدَا عَلَیْهِ الْمُؤْمِنُ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إِلَی الْمَسْجِدِ لِیُصَلِّیَ مَعَهُ الْفَجْرَ فِی جَمَاعَةٍ، فَلَمَّا صَلَّی قَالَ لَهُ: لَوْ قَعَدْنَا نَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَقَعَدَ مَعَهُ، فَقَالَ: لَوْ تَعَلَّمْتَ الْقُرْآنَ إِلَی أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ وَ صُمْتَ الْیَوْمَ کَانَ أَفْضَلَ، فَقَعَدَ مَعَهُ وَ صَامَ حَتَّی صَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ، فَقَالَ: لَوْ صَبَرْتَ حَتَّی تُصَلِّیَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ کَانَ أَفْضَلَ، فَقَعَدَ مَعَهُ حَتَّی صَلَّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ، ثُمَّ نَهَضَا وَ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ وَ حَمَلَ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ، فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ غَدَا عَلَیْهِ وَ هُوَ یُرِیدُ بِهِ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْأَمْسِ، فَدَقَّ عَلَیْهِ بَابَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: اخْرُجْ حَتَّی نَذْهَبَ إِلَی الْمَسْجِدِ، فَأَجَابَ أَنِ انْصَرِفْ عَنِّی فَإِنَّ هَذَا دِینٌ شَدِیدٌ لَا أُطِیقُهُ. بحارالأنوار، ج66، ص170.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: مرد مسلمانی همسایه‌ای کافر داشت، کافر با مؤمن رفیق بود، مؤمن آن قدر از خوبی‌های اسلام برای کافر گفت که کافر اسلام را اختیار نمود، صبح روز بعد مؤمن سراغ کافر رفت، و او را از خانه‌اش بیرون کشید و برای اقامة نمازِ جماعتِ صبح، به‌مسجد برد، همین که کافر نماز خود را خواند، به‌او گفت: چه خوب است که بین الطّلوعین بنشینیم و به‌ذکر خداوند عزَّوجلَّ مشغول شویم! تازه مسلمان با او نشست. مؤمن به‌تازه مسلمان گفت: اگر تا ظهر قرآن یاد بگیری و امروز را روزه بگیری، بهتر است! تازه مسلمان باز هم با او نشست، و روزه گرفت تا این‌که نماز ظهر و عصر را خواند، بعد از نماز، مؤمن به‌او گفت: اگر صبر کنی تا نماز مغرب و عشاء را بخوانی ثواب زیادی برده‌ای! تازه مسلمان پذیرفت و نماز مغرب و عشاء را هم با وی خواند، سپس در حالی که مؤمن تمامِ سعیِ خود را کرده و اعمالی را که در حدِّ توان تازه مسلمان نبود به‌وی تحمیل نموده بود، هر دو برخاستند. صبح روز بعد، وقتی مؤمن تصمیم گرفت برای همسایة تازه مسلمان خود برنامة روز قبل را تکرار کند، به‌در خانة او رفت و در زد، وقتی تازه مسلمان پشتِ در آمد به‌او گفت: بیا با هم به‌مسجد برویم! تازه مسلمان جواب داد: دست از سر من بردار، دینِ تو دینِ سختی است و من طاقت آن را ندارم!  

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: قَالَ أَبُو شَاکِرٍ الدّیَصَانِیّ: إِنّ فِی الْقُرْآنِ آیَةً هِیَ قَوْلُنَا‏، قُلْتُ: مَا هِیَ؟ فَقَالَ: «وَ هُوَ الّذِی فِی السّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ». سورة زخرف (43) آیة84. فَلَمْ أَدْرِ بِمَا أُجِیبُهُ، فَحَجَجْتُ، فَخَبّرْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه‌السلام، فَقَالَ: هَذَا کَلَامُ زِنْدِیقٍ خَبِیثٍ، إِذَا رَجَعْتَ إِلَیْهِ فَقُلْ لَهُ: مَا اسْمُکَ بِالْکُوفَةِ؟ فَإِنّهُ یَقُولُ: فُلَانٌ، فَقُلْ لَهُ: مَا اسْمُکَ بِالْبَصْرَةِ؟ فَإِنّهُ یَقُولُ: فُلَانٌ، فَقُلْ: کَذَلِکَ اللّهُ رَبّنَا فِی السّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَ فِی الْبِحَارِ إِلَهٌ وَ فِی الْقِفَارِ إِلَهٌ وَ فِی کُلّ مَکَانٍ إِلَهٌ، قَالَ: فَقَدِمْتُ، فَأَتَیْتُ أَبَا شَاکِرٍ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: هَذِهِ نُقِلَتْ مِنَ الْحِجَازِ. اصول کافی، ج1، ص175، ح1.

هشام بن حکم می‌گوید: ابو شاکر دیصانى گفت: آیه‏اى در قرآن است که گفتة ما را می‌رساند. گفتم: کدام آیه؟ گفت: اوست که در آسمان معبود و در زمین معبود است، هشام می‌گوید: من نفهمیدم چگونه جوابش گویم (مغلوب شدم)، سپس به‌حج رفتم و به‌امام صادق علیه‏السلام گزارش دادم، حضرت فرمود: این سخن بی‌دینی خبیث است، چون به‌سویش بازگشتى به‌او بگو: اسم تو در کوفه چیست؟ او می‌گوید: فلان، سپس بگو اسم تو در بصره چیست؟ او می‌گوید: همان فلان، پس بگو: همچنین است خداى پروردگار ما، در آسمان معبود است و در زمین معبود است و در دریاها معبود است و در بیابان‌ها معبود است و در همه‌جا معبود است، هشام می‌گوید: من بازگشتم و نزد ابو شاکر رفتم و به‌او باز گفتم، او گفت: این جواب از حجاز آمده است!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: اعْتُقِلَ لِسَانُ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله فِی مَرَضِهِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله، فَقَالَ لَهُ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ، فَأَعَادَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله، فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ، وَ عِنْدَ رَأْسِ الرَّجُلِ امْرَأَةٌ، فَقَالَ لَهَا: هَلْ لِهَذَا الرَّجُلِ أُمٌّ؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ، یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا أُمُّهُ، فَقَالَ لَهَا: أَ فَرَاضِیَةٌ أَنْتِ عَنْهُ أَمْ لَا؟ فَقَالَتْ: لَا، بَلْ سَاخِطَةٌ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَرْضَیْ عَنْهُ. فَقَالَتْ: قَدْ رَضِیتُ عَنْهُ لِرِضَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ لَهُ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ: قُلْ: یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ. فَقَالَهَا، فَقَالَ لَهُ: مَا ذَا تَرَى؟ فَقَالَ: أَرَى أَسْوَدَیْنِ قَدْ دَخَلَا عَلَیَّ، قَالَ: أَعِدْهَا، فَأَعَادَهَا، فَقَالَ: مَا ذَا تَرَى؟ فَقَالَ: قَدْ تَبَاعَدَا عَنِّی، وَ دَخَلَ أَبْیَضَانِ وَ خَرَجَ الْأَسْوَدَانِ، فَمَا أَرَاهُمَا وَ دَنَا الْأَبْیَضَانِ مِنِّی الْآنَ یَأْخُذَانِ بِنَفْسِی. فَمَاتَ مِنْ سَاعَتِهِ. من لایحضره الفقیه، ج1، ص132، ح347.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله زبان مردی از مردم مدینه که در بیماری منجر به‌مرگ (حال احتضار) بود، بند آمد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر بالینش حاضر شدند و به‌او فرمودند: بگو: «لا إله إلا الله: نیست خدایی جز الله»، اما او توان گفتن این ذکر را نداشت، دوباره پیامبر صلّی الله علیه و آله به‌او این ذکر را تلقین فرمودند، اما این بار نیز این ذکر بر زبانش جاری نمی‌شد. در کنارِ سرِ آن مرد، زنی بود، حضرت به‌او فرمود: آیا این مرد مادر دارد؟ عرض کرد: آری، ای رسول خدا، من مادرش هستم! حضرت به‌او فرمود: آیا از پسرت راضی هستی یا نه؟ عرض کرد: خیر، بلکه از او خشنود نیستم. پیامبر صلّی الله علیه و آله به‌مادر آن مرد فرمود: من دوست دارم که از وی خشنود گردی. عرض کرد: ای رسول خدا، چون شما از این کار، خشنود می‌شوید، من هم از او راضی شدم. در این هنگام حضرت به‌آن مرد فرمود: بگو: «لا إله إلا الله»، مرد گفت: «لا إله إلا الله». حضرت فرمود: بگو: «ای کسی که عملِ کم را می‌پذیری و از گناهان و خطاهای بسیار در می‌گذری، از من، عملِ اندک را قبول کن و گناهان بسیارم را ببخش؛ همانا تو بسیار بخشنده و آمرزنده هستی!» مرد این را هم گفت. حضرت به‌او فرمود: چه می‌بینی؟ عرض کرد: دو شخص سیاه را می‌بینم که بر من وارد شدند. حضرت فرمود: دوباره دعای «یا من یقبل» را تا آخر بخوان، او نیز تکرار کرد. حضرت به‌او فرمود: چه می‌بینی؟ عرض کرد: آن دو از من دور شدند و دو شخصِ سفید بر من وارد شدند، و آن دو شخصِ سیاه، بیرون رفتند، پس دیگر آن‌ها را نمی‌بینم، و دو شخصِ سفید بر من نزدیک شدند، اکنون مشغول گرفتن جانم هستند! و همان دم جان سپرد!      

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

به‌گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «امیر عبّاسی»، مدّاحِ اهلِ‌بیت علیهم‌السلام که پیکرِ شهید «آرمان علی‌وردی» طلبة بسیجی تهرانی را در زمان خاکسپاری، در قبر گذاشته بود، در فضای مجازی فیلمی از مادر این شهید منتشر کرد. مادر شهید آرمان علی‌وردی در این فیلم می‌گوید: آن روزی که بنا بود پیکر آرمان را داخل قبر بگذارند، «امیر عباسی» بنا بود او را در قبر بگذارد و تلقین بدهد، به‌او گفتم: کمی آرام‌تر به‌پشت او بزن، بدن پسرم زخمی و کبود است. بعد او به‌من گفت: خیالت راحت باشد، او در بغل امام حسین علیه‌السلام است.

وی افزود: بعد از چند روز خواهرم (خالة آرمان) خواب می‌بیند که «امیر عباسی» به‌او می‌گوید: به‌مادر آرمان بگو که امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «خیالت راحت باشد، آرمان در بغل من بود و آرام او را روی زمین گذاشتم».

شهید «آرمان علی‌وردی» طلبة بسیجی و مربِّیِ کانونِ تربیتیِ حوزة علمیة آیت‌الله مجتهدی رحمةالله علیه و عضو بسیجیان یگان امام رضا علیه‌السلام سپاهِ محمّد رسول الله صلّی‌الله علیه و آله تهران بزرگ بود که در اغتشاشات شامگاه ۴ آبان ۱۴۰۱ در شهرک اکباتان تهران، توسط اوباش به‌طرز فجیعی به‌شهادت رسید.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام یَقُولُ‌ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ: رَبِّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ، قَالَ: فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ تَحَدَّرَ [تَنَزَّلَ] الدُّمُوعُ مِنْ جَوَانِبِ لِحْیَتِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ، فَقَالَ: یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ، إِنَّ یُونُسَ بْنَ مَتَّى وَکَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَفْسِهِ أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ فَأَحْدَثَ ذَلِکَ الذَّنْبَ، ‌قُلْتُ: فَبَلَغَ بِهِ کُفْراً أَصْلَحَکَ اللَّهُ؟ قَالَ: لَا وَ لَکِنَّ الْمَوْتَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ هَلَاکٌ. الکافی، ج2، ص81، ح15، بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِیعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

ابن ابى یعفور می‌گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام در حالى که دستش را به‌آسمان برداشته بود مى‌فرمود: پروردگار من! هرگز مرا چشم به‌هم زدنى به‌خودم وا مگذار، نه کمتر از آن و نه بیشتر از آن!

وی مى‌گوید: بى‌درنگ اشک از گوشه‌هاى محاسنش جارى شد. سپس رو به‌من کرد و فرمود: اى پسر ابى یعفور! یونس بن متّى را خداوند عزّ و جلّ کمتر از یک چشم بر هم زدن به‌خودش وا گذاشت و در نتیجه، آن ترک اولى را مرتکب شد. عرض کردم: خداوند خیرتان دهد! آیا آن ترک اولى او را به‌حدِّ کفر رساند؟ فرمود: نه، امّا مردن در آن حال نابودی و سقوط است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

خطیبِ توانا و متقی، مرحوم حجةالاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی رضوان الله تعالی علیه در یکی از سخنرانی‌های خود که فایل صوتی آن هم در گنجینة صوتی «سایت تبیان» موجود است، می‌فرماید: یک آقایی یک روز به‌من گفت: یکی از استادها آمد برای بدی مشروب صحبت کرد. خیلی عالی صحبت کرد؛ مشروب و معده، مشروب و کبد، مشروب و کلیه، مشروب و مغز، مشروب و اعصاب، مشروب و تارهای صوت، مشروب و چشم. همین‌طور هرکدام چه عوارضی دارد. آن قدر این استاد عالی صحبت کرد که این طلبة محترم گفت: من تصمیم گرفتم بعد از سخنرانی بروم و خیلی ایشان را تشویق کنم. سخنرانیِ این استاد در دارالفنون تمام شد، ریختند اطرافش برای قدردانی، به‌حدی که ما نتوانستیم برویم و ایشان را تشویق کنیم. رفتیم. آن روز عصر، سخنرانی استاد تمام شد، ما هم نرسیدیم تشکر کنیم، شب شد. گفت: من از لاله‌زار پایین می‌رفتم بالا، دیدم ساعت سة از شب این استاد از لاله‌زار بالا دارد می‌آید پایین. من این طرف خیابان، او هم آن طرف خیابان. تا چشمم به‌او افتاد، زدم از وسط خیابان رفتم آن طرف که تشکر کنم. رسیدم، گفتم: استاد! سلام، دیدم چنان مست است که روی پا نمی‌تواند بایستد! [وقتی که یک کمی حالش جا آمد] گفتم: من آمده بودم به‌شما بگویم امروز خیلی سخنرانی عالی در بدی مشروب کردی، و حالا الآن این قدر مست هستید! گفت: بله، امروز خیلی خسته شدم، دو برابر معمولی مشروب خوردم! پیاده شده از روی فایل صوتی.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

به‌گزارش خبرنگار آیین و اندیشة خبرگزاری فارس، علّامه سیّدصدرالدّین صدر از عالمان برجسته و مراجع بزرگ زمان خود بود که در فقه، اصول، رجال، شعر و تفسیر دستی توانا داشت، زمانی که رضاخان در پی متلاشی کردن حوزة علمیه بود، آیت‌الله صدر همراه یارانش آیت‌الله سیّدمحمّدتقی خوانساری و آیت‌الله سیّدمحمّد حجّت سرپرستی و تدریس در حوزة علمیه را بر عهده داشت و در حفظ آن می‌کوشید، نوزدهم ربیع‌الثّانی سال‌روز وفات این عالم وارسته است که در سال 1373 هجری قمری دار فانی را وداع گفت.

در ادامه به‌گوشه‌ای از کرامت علّامه سیدصدرالدین صدر، از زبان خود معظم له، پدر بزرگوار امام موسی صدر، به‌روایت آیت‌الله شیخ ابراهیم رمضانی از شاگردان مرحوم صدر نقل می‌شود:

پس از مرحوم آیت‌الله حائری، مدتی زمام حوزه به‌دست من بود و عهده‌دار شهریة طلاب بودم، یک ماه وجهی نرسید، قرض کردیم و شهریه را دادیم، ماه دوّم هم نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را پرداخت کردیم، ماه سوّم هم نرسید، دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم، طلبه‌ها برای شهریه در خانة ما گرد آمدند، من گفتم که ندارم و بسیار بدهکار شده‌ام، طلاب نگران و ناراحت شدند.

من تحت تأثیر قرار گرفتم، پس گفتم: آقایان، تشریف ببرید، إن‌شاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد. آنان رفتند، ولی تا شب هرچه فکر کردم، راهی به‌ذهنم نرسید، خوابم نمی‌برد، سحر برخاستم، تجدید وضو کردم، به‌حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرّف شدم و نماز خواندم، حرم بسیار خلوت بود، پس از به‌جای آوردنِ نمازِ صبح و تعقیبات، در حالی که منظرة روز گذشته را به‌خاطر می‌آوردم، خود را به‌ضریح مطهَّر رساندم، با ناراحتی به‌حضرت گفتم: عمّه‌جان! رسم نیست که عدّه‌ای از طلّابِ غریب، در همسایگی شما از گرسنگی جان دهند، اگر خودت اختیار حلِّ این مشکل را نداری، به‌برادر بزرگوارت حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام یا جدت امیرالمؤمنین علیه‌السلام متوسّل شوید. این را گفتم و با عصبانیت به‌خانه رفتم. بسیار افسرده خاطر بودم، منظرة روز پیش، پیوسته در برابرم آشکار بود. برخاستم، قرآن را برداشتم بخوانم تا قدری آرامش یابم.

هوا تاریک و روشن بود که ناگهان در زدند، گفتم: بفرمایید، در باز شد. کربلایی محمّد، خدمتکارِ کهنسال وارد شد و گفت: آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدان پشت در است و می‌گوید: همین حالا می‌خواهم خدمت آقا مشرَّف شوم، وقت ندارم زمان دیگر بیایم. ترسیدم و گفتم: نمی‌دانم آقا از حرم آمده یا نه، چه می‌فرمایید؟ گفتم: بگو بیاید، اگر چه راحتم کند! کربلایی محمد برگشت، طولی نکشید که مردی موقَّر با کلاه شاپو و چمدان وارد شد، سلام کرد، دستم را بوسید، عذرخواهی کرد و گفت: ببخشید بی‌موقع شرفیاب شدم، چند لحظه‌ای پیش، ماشینِ ما بالای گردنه رسید و نگاهم به‌گنبد حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد، ناگهان به‌فکرم رسید که در مسافرت هر لحظه احتمال خطر است، اگر اتّفاقی بیفتد و بمیرم، مالم تلف شده، دِین خدا و امام برگردنم بماند، چه خواهم کرد؟ ظاهراً همان زمانی که آیت‌الله صدر در حرم دعا می‌کرد، این فکر هم به‌خاطر آن مرد خطور کرده بود.

او ادامه داد: وقتی به‌قم رسیدیم، از راننده خواستم اندکی توقّف کند تا مسافران به‌زیارت بروند و من خدمت شما برسم.

سپس اموالش را حساب کرد و مقدار قابل توجُّهی بدهکار شد، درِ چمدان را باز کرد و به‌اندازه‌ای سهمِ امام داد که توانستم علاوه بر قرض‌ها و شهریة آن ماه، تا یک سال از همان وجوه، شهریه دهم! بعد از این جریان، به‌زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها رفتم و از حضرت سپاسگزاری کردم. «مخفی نماند که آیت‌الله جرجانی در جلسه ثقلین مورخ 14/08/1401 نیز به‌این ماجر اشاره فرمودند.»

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

نورانیّتِ دل به‌برکت سحرخیزی و شب‌‌زنده‌داری حاصل می‌‌شود و هنگامی که با استغفار توأم می‌‌گردد، اثرات بسیار عظیمی در سعادت و نیک‌ورزی انسان دارد. سیره و سبکِ زندگیِ علما و بزرگان نیز با تهجُّد و راز و نیاز شبانه و نمازِ شب همراه بوده است که صاحب کتاب مفاتیج‌الجنان از جملة آن‌ها به‌شمار می‌رود.

مرحومِ عالمِ بزرگوار حاج شیخ عباس قمی صاحب کتاب مفاتیح‌الجنان اهل تهجّد و عبادت بود. در تمام دورة سال، حداقل یک‌ساعت قبل از طلوع فجر بیدار و مشغول نماز و شب‌زنده‌داری بود. به‌عبادت آخر شب و قبل از سپیده‌دم زیاد اهمیت می‌داد و معتقد بود که بهترین اعمال مستحب عبادت و تهجّد است. فرزند بزرگش می‌گوید: «تا آن‌جا که من به‌خاطر دارم بیداری آخر شب از او فوت نشد، حتی در سفرها».

محدِّث قمی دربارة استادش، حاج میرزا حسین نوری رحمه الله، می‌نویسد: «او در زهد و عبادت سخت کوشا بود. نماز شب او فوت نشد و راز و نیازش با خداوند متعال در تمام شب‌ها برقرار بود». پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، گوهر ناب، داستان‌ها و حکایات، داستان‌های زندگی علما، به‌نقل از «حاج شیخ عباس قمی مرد تقوا و فضیلت»، دوانی، علی، ص91.

  • مرتضی آزاد