رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

عَنِ الرِّضَا علیه‌السلام قَالَ: ظَهَرَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ قَحْطٌ شَدِیدٌ سِنِینَ مُتَوَاتِرَةً وَ کَانَ عِنْدَ امْرَأَةٍ لُقْمَةٌ مِنْ خُبْزٍ فَوَضَعَتْهَا فِی فِیهَا لِتَأْکُلَ فَنَادَى السَّائِلُ یَا أَمَةَ اللَّهِ الْجُوعُ فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ أَتَصَدَّقُ فِی مِثْلِ هَذَا الزَّمَانِ فَأَخْرَجَتْهَا مِنْ فِیهَا فَدَفَعَتْهَا إِلَى السَّائِلِ وَ کَانَ لَهَا وَلَدٌ صَغِیرٌ یَحْطِبُ فِی الصَّحْرَاءِ فَجَاءَ الذِّئْبُ فَاحْتَمَلَهُ فَوَقَعَتِ الصَّیْحَةُ فَعَدَتِ الْأُمُّ فِی أَثَرِ الذِّئْبِ فَبَعَثَ اللَّهُ إِلَیْهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَبْرَئِیلَ علیه‌السلام فَأَخْرَجَ الْغُلَامَ مِنْ فَمِ الذِّئْبِ فَدَفَعَهُ إِلَى أُمِّهِ فَقَالَ لَهَا جَبْرَئِیلُ علیه‌السلام یَا أَمَةَ اللَّهِ أَ رَضِیتِ لُقْمَةً بِلُقْمَةٍ. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، الشیخ الصدوق، ص360، ح525.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: در بنی اسراییل خشکسالی سختی چند سال پی در پی پیش آمد. زنی لقمه نانی داشت. در دهانش نهاد تا بخورد، آن‌گاه گدایی فریاد کرد: ای کنیز خدا، گرسنگی! زن با خود گفت: در چنین زمانی صدقه دهم نیکوست؛ پس لقمه از دهان برگرفت و به‌نیازمند داد. آن زن را فرزند خردسالی بود که در بیابان هیزم جمع می‌کرد. گرگی آمد و او را در ربود. فرزند فریادی برآورد و مادر در پی گرگ دوید. خداوند تبارک و تعالی، جبرییل علیه‌السلام را فرستاد و او آن کودک را از دهان گرگ برگرفت و به‌مادرش باز داد؛ پس جبرییل علیه‌السلام او را گفت: ای کنیز خدا، این لقمه در دهان گرگ در برابر آن لقمه که صدقه دادی؛ آیا خرسند شدی؟

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

أبو ذکوان، قال: سمعتُ إبراهیمَ بنَ العباس یقول: و ما رأیتُ الرضا علیه‌السلام سئل عن شئ قط إلا علمه، ولا رأیتُ أعلم منه بما کان فی الزمان إلى وقته وعصره، وکان المأمونُ یمتحنه بالسؤال عن کلِّ شئ فیجیب فیه، وکان کلامُه کلُّه وجوابُه وتمثیلُه بآیاتٍ من القرآنِ، وکان یختمه فی کل ثلاثٍ، ویقول: لو أردت أن أختمه فی أقل من ثلاث لختمتُ، ولکن ما مررتُ بآیةٍ قطُّ إلا فکرت فیها، وفی أیِّ شئٍ أنزلت، وفی أی وقتٍ، فلذلکَ صرتُ أختم فی ثلاثة أیام. عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، مترجم علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، ج2،  باب 44، ص419، ح4.

ابوذکوان می‌گوید: از ابراهیم بن عباس شنیدم که می‌گفت: هرگز ندیدم که از امام رضا علیه‌السلام سؤالی پرسیده شود مگر این‌که او پاسخ را می‌داند، و از او عالم‌تر به‌آنچه در عصر و زمان خودش وجود دارد تا پایان عمر و زمانش ندیدم، و مأمون او را با سؤالاتی در مورد همه چیز امتحان می‌کرد و او جواب آن سؤالات را می‌داد، و تمام سخنان و جواب‌ها و مثال‌هایش به‌آیاتی از قرآن بود، و او قرآن را در هر سه روز ختم می‌کرد، و می‌فرمود: اگر می‌خواستم آن را در کمتر از سه روز ختم کنم می‌کردم، ولی هرگز به‌آیه‌ای برنخوردم مگر آن‌که در خود آن فکر کردم؛ و مورد شأن نزول آن آیه، و زمان نزول آن هم فکرکردم، لذا قرآن را در سه روز ختم می‌کنم!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال أحمد بن علی الانصاری: سمعتُ رجاءَ بن أبی الضحاک یقول: بعثنی المأمونُ فی إشخاصِ علیِّ بنِ موسى علیه‌السلام مِنَ المدینةِ وقد أمرنی أن آخُذَ به عَلَى طریقِ البصرةِ والأهوازِ وفارس ولا آخذَ به على طریقِ قم وأمرنی أن أحفظَه بنفسی باللیل والنهار حتى أقدم به علیه فکنتُ معه من المدینة إلى مرو: وکانَ یُکثِرُ باللیلِ فی فراشِه مِن تلاوةِ القرآنِ فإذا مرَّ بآیةٍ فیها ذِکرُ جنةٍ أو نارٍ بکى وسأل اللهَ الجنةَ وتعوَّذ به مِنَ النارِ. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، الشیخ الصدوق، ج1، ص196.

احمد بن علی انصاری می‌گوید: از رجاء بن ابی ضحاک (که مأمون وی را مأمور کرده بود تا علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را از مدینه حرکت دهد و به‌مرو ببرد، و به‌وی دستور داده بود که ایشان را از مسیر بصره، اهواز و فارس ببرد، و ایشان را از مسیر قم نبرد، و همچنین به‌وی دستور داده بود که شخصاً، شبانه‌روز نگهبان امام علیه‌السلام باشد تا او را نزد مأمون ببرد، لذا رجاء از مدینه تا مرو با آن حضرت بود) شنیدم که می‌گفت: او شب‌ها در بسترش زیاد قرآن تلاوت می‌کرد؛ پس هرگاه به‌آیه‌ای می‌رسید که در آن از بهشت یا جهنم یاد شده، گریه و از خدا بهشت را درخواست می‌کرد و به‌او از جهنم پناه می‌برد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حاجی اشرفی شبی در عالم رؤیا حضرت امیرالمؤمنین را در جمع بزرگانی از علم و فضل مشاهده می‌کند در حالی که ظرفی بزرگ از شربت کنار آن حضرت قرار دارد. آن بزرگوار قدحی (فنجانی) را از آن شربتِ ناب پُر کرد و پس از نوشیدنِ قدری از آن، حاجی را به‌نام، صدا زده و قدح شربت را که گویی شراب بهشتی بود، به‌او تعارف فرمود. حاجی با امتثال امر مولا، آن را سر کشید و صبحِ همان روز دریایی از علم و معرفت، در خود یافت، از این رو، گاهی خود می‌فرمود: ‌اگر مولا ته استکانی به‌دیگران مرحمت فرمودند، به‌حقیر قدحی نوشانده‌اند. آیینة (آینة) فقاهت و معرفت شرح حال فقیه کامل آیت‌الله العظمی ملّا محمد اشرفی قدس سِرُّه همراه با سه رساله از ایشان، عبدالکریم کوهستانی، ص25.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حاجی اشرفی می‌فرمود: ایّامی که در نجف بودم شبی به‌علّت این‌که پیاز خورده بودم و دهانم بوی پیاز می‌داد به‌حرم و ‌زیارت مشرف نشدم، در همان شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید: «ملا محمّد، چرا به‌زیارت ما نیامدی؟!» عرض کردم: چون پیاز خورده بودم نیامدم. حضرت فرمود: «ملا محمّد، ما هرشب با بویِ قلیانِ دهانِ شما ساختیم و امشب به‌بهانة خوردن پیاز نزد ما نیامدی؟!» وقتی از خواب برخاستم بی‌درنگ وضو ساخته و یکسره به‌حرم مولا مشرّف شده و از حضرت پوزش طلبیدم.

گویا به‌همین سبب، پس از آن هرگز از قلیان استفاده نکرد و حتی از مصرف هرگونه غذای بوداری که دهان را بدبو می‌ساخت، خودداری می‌کرد. آیینة (آینة) فقاهت و معرفت شرح حال فقیه کامل آیت‌الله العظمی ملّا محمد اشرفی قدس سره همراه با سه رساله از ایشان، عبدالکریم کوهستانی، ص47.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حاج میرزا حسن طبیب گفته است که وقتی من عازم زیارت حضرت ابی‌الحسن الرضا علیه‌السلام شدم و آن زمان، مرحوم حاجی اشرفی در وطن اصلی خود، اشرف (بهشهر) بود و من به‌جهت امر وصیت‌نامة خود خدمت آن بزرگوار رفتم. آن جناب چون مطّلع شد که عازم زیارتم، فرمود: هنگامی که خواستی حرکت کنی به‌من خبر ده. از این جهت وقتی که خواستم حرکت کنم نزد آن جناب مشرّف شدم. آن مرحوم پاکتی به‌من داد و فرمود: «لَدَی الورود» این نامه را تقدیم حضور امام علیه‌السلام کن و در مراجعتِ خود جوابش را بگیر و برای من بیاور. من تکلیف و امرِ او را عامیانه پنداشتم [و با خود گفتم] که چگونه من جواب بگیرم؟! و لذا از آن ارادتی که به‌آن جناب داشتم کاسته شد، لکن بزرگیِ او، مرا مانع شد که ایرادی بگیرم. در هرحال از خدمتش مرخّص شدم و حرکت نمودم، تا اینکه به‌آستان قدس امام هشتم علیه‌السلام مشرف شدم و نظر به‌اسقاط تکلیف، پاکت را به‌ضریح مطهّر انداختم. چند ماه هم برای تکمیل زیارت، توقّف نمودم و سخنِ آن مرحوم که جوابِ نامه را بگیر و بیاور، از نظرم محو شده بود، تا اینکه شبی که صبحش عازم بر حرکت بودم، برای زیارتِ وداع مشرّف شدم و چون پس از نمازِ مغرب و عشاء مشغول نمازِ زیارت شدم، شنیدم صدای «قُرُق باش» بلند شد که زائرین از حرم بیرون روند و خدّامِ آن حضرت، حرم را تنظیف نمایند. من متحیّر شدم که اوّل شب که وقت بستن در نیست! ولی تا من از نمازِ زیارت فارغ شدم، دیدم به‌غیر از من، در حرم مطهّر کسی نمانده است. برخاستم که از حرم بیرون روم، ناگاه دیدم بزرگواری در نهایت عظمت و جلالت از طرفِ بالاسر با کمال وقار، قدم می‌زند. چون برابر من رسید، فرمود: حاج میرزا حسن، وقتی که به‌اشرف (بهشهر) رسیدی سلام مرا به‌حاجی اشرفی برسان و بگو:

آئینه شو جمال پری طلعتان طلب   جاروب زن به‌خانه و پس میهمان طلب

آنگاه از برابر من گذشت و غایب شد. من به‌فکر افتادم که این بزرگوار که بود که مرا به‌اسم خواند و پیغام داد؟! پس برخاستم و در حرم گردش کردم، امّا او را ندیدم و یکمرتبه ملتفت شدم که اوضاع حرم به‌شکل اوّل است و مردم، در حرم مطهّر بعضی ایستاده و بعضی نشسته‌ و مشغول زیارت و عبادتند. حالِ ضعفی به‌من روی داد و چون به‌حال آمدم، از هرکس پرسیدم چه حادثه‌ای در حرم روی داد؟ از سؤالِ من تعجب کرد که حادثه‌ای نبوده! تو چه می‌پرسی؟! آن‌‎وقت فهمیدم که عالَم مکاشفه‌ای برای من روی داده بود و عقیده‌ام به‌حاجی زیاد شد و بر غفلت خود متأثّر شدم. پس از مشهد حرکت کردم تا به‌اشرف رسیدم و یکسره به‌درِ خانة مرحوم حاجی رفتم تا پیغام حضرت رضا علیه‌السلام را به‌او برسانم. چون در را کوبیدم، صدای حاجی بلند شد که حاجی میرزا حسن، آمدی؟! قبول باشد. بلی:

آئینه شو جمال پری طلعتان طلب   جاروب زن به‌خانه و پس میهمان طلب

افسوس که عمری گذراندیم و به‌طوری که بایستی تجلیة باطن کنیم، نکردیم، و بعض فرمایشات دیگر نیز قریب به‌این مضمون فرمود. کرامات رضویه، علی اکبر مروج، ج2، ص465.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال الإمامُ علیُّ بن موسی الرضا علیه‌السلام: سبعةُ أشیاءَ مِنَ الإستهزاءِ؛ مَنِ استغفَرَ اللهَ بلسانِهِ وَلَم یَندَم قلبُه فقد استهزأ بنفسه، وَمَن سَئَلَ اللهَ التَّوفیقَ ولم یَجتَهِد فَقِدِ استَهزأ بنفسه، وَمَن سَئَلَ اللهَ الجَنَّةَ ولَم یَصبِر عَلَى الشَّدائِدِ فَقَدِ استهزأ بنفسه، وَمَن تعوَّذ باللهِ مِنَ النَّارِ وَلَم یَترُک شَهَوَاتِ الدُّنیا فَقَدِ استَهزَأ بنفسه، وَمَن ذَکَرَ الموتَ وَلَم یَستَعِدَّ لَهُ فَقَدِ استَهزَأ بنفسه، و من ذکر الله و لم یشتقِ إلی لقائه فَقَدِ استَهزأ بنفسه، وَ مَن أصَرَّ عَلَی المَعَاصِی وَ طَلَبَ العَفوَ مِن رَبِّهِ وَ لَم یَتُب فَقَدِ استَهزأ بنفسه. المواعظ العددیة للمشکینی، الباب السابع فی السباعیات، ص328- تذکر: در کنزالفوائد، الکراجکی، أبوالفتح، ج1، ص152، یک مورد این روایت ذکر نشده است. با استفاده از فرمایشات استاد جرجانی.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: هفت چیز [اگر بدون هفت چیز دیگر باشد] مسخره کردن [خود] است؛ 1-هرکس با زبانش استغفار کند، ولی قلباً [از گناه و کارهای زشتش] پشیمان نباشد، خود را مسخره کرده است، 2-و هرکس از خدا طلب توفیق کند، ولی تلاش نکند، خودش را مسخره کرده است، 3-و هرکس از خدا درخواست بهشت کند، ولی در برابر سختی‌ها بردباری نکند، خود را مسخره کرده است، 4- هرکس از آتش جهنم به‌خدا پناه ببرد، ولی از شهوت‌های حرامِ دنیا دوری نکند، خودش را مسخره کرده است، 5- و هرکس به‌یاد مرگ باشد، ولی آمادة برای آن نباشد، خود را مسخره کرده است، 6- و هرکس به‌یاد خدا باشد، ولی مشتاق دیدار پروردگارش نباشد، خودش را مسخره کرده است، 7- و هرکس بر گناهان اصرار کند و از پروردگارش درخواست گذشت کند، ولی توبه نکند، خود را مسخره کرده است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

محبِّ صادق اهل بیت، جناب حیدر آقا تهرانی نقل نموده است: در سال‌های قبل روزی در رواق مطهر حضرت رضا علیه‌السلام مشرف بودم،  پیرمردی را که از پیری خمیده شده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمش ریخته بود، حضور قلب و خشوعش مرا متوجه خود ساخت، تا وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است. او را در برخاستن یاری کردم. پرسیدم: منزلت کجاست تا تو را به‌منزل رسانم؟ گفت: در حجره‌ای از مدرسه خیرات‌خان. او را تا منزلش رساندم و سخت موردعلاقه‌ام شد، به‌طوری که همه روزه می‌رفتم و او را در کارهایش یاری می‌کردم. اسم و محل و حالاتش را پرسیدم، گفت: اسمم  ابراهیم، از اهل عراق هستم و زبان فارسی را هم می‌دانست. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سنِّ جوانی تا حال هر ساله برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا علیه‌السلام مشرّف می‌شوم و مدّتی توقف کرده و به‌عراق مراجعت می‌کنم و در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرّف شدم و در مرتبة اوّل، سه نفر جوان که با من همسنّ بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت با یکدیگر علاقه و محبّت داشتیم و مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و اینکه نمی‌توانند با من مشرّف شوند، سخت افسرده و نگران  بودند، هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی  و سفر اوّل و پیاده بهزحمت می‌روی، البتّه مورد نظر واقع می‌شوی، حاجت ما به‌تو آن است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه‌السلام نموده و در آن محل شریف، یادی از ما بنما، پس آن‌ها را وداع نموده و به‌سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به‌مشهد مقدّس، با همان حالت خستگی و ناراحتی به‌حرم مطهر مشرّف شده، پس از زیارت در گوشه‌ای از حرم افتادم و حالت بی‌خودی و بی‌خبری به‌من عارض شد، در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه‌السلام به‌دست مبارکش رقعه‌های بی‌شماری است و به‌تمام زوّار از مرد و زن، حتّی بچه‌ها رقعه‌ای می‌دهد، چون به‌من رسیدند، چهار رقعه به‌من مرحمت فرمود، پرسیدم چه شده است که به‌من چهار رقعه دادید؟ فرمود: یکی برای خودت و سه تا برای سه رفیقت. عرض کردم: این کار مناسب حضرتت نیست، خوب است به‌دیگری امر فرمایید این رقعه‌ها را تقسیم کند. حضرت فرمود: این جمعیّت همه به‌امید من آمده‌اند و خودم باید به‌آنها برسم. پس یکی از رقعه‌ها را گشودم، در آن چهار جمله نوشته شده بود: «برائةٌ مِنَ النّارِ، وَ أمانٌ مِنَ الحِسَابِ وَ دُخُولٌ فِی الجَنَّةِ وَ أنا بنُ رسولِ اللهِ صلّی اللهُ علیه وآله وسلَّم». داستان‌های شگفت، شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، ص165، ش80، با قدری ویراستاری و افزایش.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حدثنا الحسین بن أحمد البیهقی، قال: أخبرنا محمد بن یحیى الصولی، قال: حدثنا أبوذکوان، قال: سمعتُ إبراهیمَ بْنَ العباس یقول: ما رأیتُ الرضا علیه‌السلامُ سُئِلَ عَنْ شئٍ قَطُّ إلا عَلِمَهُ، ولا رأیتُ أعلمَ منهُ بما کانَ فی الزَّمانِ إلى وقتِه وعصرِه، وکان المأمونُ یمتحنُه بالسؤال عَنْ کلِّ شئ فیُجیب فیه، وکان کلامُه کلُّه وجوابُه وتمثیلُه بآیاتٍ من القرآنِ، وکان یَختمه فی کلِّ ثلاثٍ، ویقول: لو أردتُ أن أختِمَهُ فی أقلَّ مِنْ ثلاثٍ لختمتُ، ولکِنْ ما مررتُ بآیةٍ قَطُّ إلا فکَّرتُ فیها، وفی أیِّ شئ أنْزِلَتْ، وفی أیِّ وقتٍ، فلذلک صرتُ أختمُ فی ثلاثةِ أیامٍ. الأمالی للصدوق، ترجمه کمره‌ای، المجلس الرابع والتسعون، ح14، ص660.

ابوذکوان می‌گوید: از ابراهیم بن عباس شنیدم که می‌گفت: هرگز ندیدم که از امام رضا علیه‌السلام سؤالی پرسیده شود مگر آن‌که پاسخش را می‌دانست، و عالم‌تر از او در مسائلِ مطرحِ زمان خودش ندیدم، و مأمون ایشان را با پرسش از هرچیزی امتحان می‌کرد و ایشان جوابش را می‌داد، و تمام سخن، پاسخ و مثال‌هایی که می‌آورد به‌آیاتی از قرآن بود، و قرآن را در سه روز ختم می‌کرد و می‌فرمود: اگر بخواهم قرآن را در کمتر از سه روز ختم کنم، به‌پایان می‌رسانم، ولی به‌هیچ آیه‌ای برنمی‌خورم مگر آن‌که در خود آن آیه فکر می‌کنم، و در این‌که شأن نزولش چه بوده و در چه زمانی نازل شده است؟ از این‌رو قرآن را در سه روز ختم می‌کنم.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أبی الحسنِ علیِّ بن موسى الرضا علیهماالسلام قال: للامامِ علاماتٌ: یکون أعلمَ الناسِ وأحکمَ الناسِ وأتقى الناسِ وأحلمَ الناسِ وأشجعَ الناِس وأسخى الناسِ وأعبدَ الناسِ، ویولَدُ مختوناً ویکون مطهراً، ویرى من خلفه کما یرى من بین یدیه، ولا یکون له ظل وإذا وقع إلى الارض من بطن أمه وقع على راحتیه رافعاً صوته بالشهادتین ولا یحتلم، وتنام عینه ولا ینام قلبه، ویکون محدثا، ویستوی علیه درعُ رسول الله صلی الله علیه و آله ولا یُرى له بولٌ ولا غائطٌ لأن اللهَ عزوجل قد وکل الارض بابتلاع ما یَخرج منه وتکون رائحتُه أطیبَ من رائحة المسک ویکون أولى بالناس منهم بأنفسهم، وأشفقَ علیهم من آبائهم وأمهاتهم ویکون أشدَّ الناس تواضعاً لله عزوجل، ویکون آخذَ الناس بما یأمر به، وأکفَّ الناس عما ینهى عنه، ویکون دعاؤه مستجاباً حتى أنه لو دعا على صخرة لانشقت بنصفین ویکون عنده سلاحُ رسول الله صلی الله علیه و آله وسیفُه: ذوالفقار، وتکون عنده صحیفةٌ فیها أسماء شیعتهم إلى یوم القیامة، وصحیفةٌ فیها أسماء أعدائهم إلى یوم القیامة وتکون عنده الجامعة وهی صحیفة طولها سبعون ذراعا فیها جمیع ما یحتاج إلیه ولد آدم، ویکون عنده الجفر الاکبر والاصفر إهاب ماعز وإهاب کبش فیهما جمیع العلوم حتى أرش الخدش، وحتى الجلدة ونصف الجلدة وثلث الجلدة، ویکون عنده مصحف فاطمة. فرهنگ زندگی در آموزه‌های نورانی امام علی بن موسی الرضا علیه‌السلام، محمد قاسمی، ص156، ح50، به نقل از من لایحضره الفقیه، ج4، ص300، فی النوادر و هو آخر أبواب الکتاب، ح90 (910) و عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، للصدوق، مترجمان: علی اکبر غفاری و حمید رضا مستفید، ج1، ص438، باب 19: ما جاء عن الرضا علیه‌السلام فی علامات الإمام-بحارالأنوار، ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسی، ج25، ص116، بابٌ 4-جامعٌ فی صفاتِ الإمام وشرائطِ الامامة، ح1.

امام رضا علیه‌السلام فرمود: امام را نشانه‌هایی است؛ 1- داناترین مردم، 2-و در قضاوت از همه ماهرتر، 3- و از همه پرهیزکارتر، 4- و قدرت تحمّل و سعة صدرش از همه بالاتر، 5- و از همه شجاع‌تر 6-و از همه بخشنده‌تر، 7- و از همه عابدتر است، 8-و ختنه‌کرده به‌دنیا می‌آید، 9-و پاک و پاکیزه است، 10-و همان‌گونه که جلوی خود را مشاهده می‌کند، پشت سرش نیز را می‌بیند، 11-و سایه ندارد، 12-و هنگام تولّد، روی دو دستش قرار می‌گیرد، در حالی که صدایش را به‌شهادتین بلند می‌کند، 13- و با دیدنِ خوابِ شیطانى، جُنُب نمی‌شود، 14-و چشمش به‌خواب می‌رود ولی دلش را خواب فرانمی‌گیرد، 15-و نه فرشتة وحی را می‌بیند و نه با او صحبت می‌کند، بلکه فقط صدایش را می‌شنود و اَسراری به‌او تفهیم می‌شود، 16-و زره رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر قامتش درست می‌آید، 17-و ادراری 18-و مدفوعی از او دیده نمی‌شود؛ زیرا خداوند متعال زمین را مأمور فرموده است تا آنچه از او خارج می‌شود را ببلعد، 19- بویش از بوی مِشک پاکیزه‌تر است، 20-و از مردم به‌خودشان سزاوارتر، 21-و از پدران و مادرانشان به‌آنها دلسوزتر است، 22-و فروتن‌ترین مردم در برابر خداوند متعال هستند، 23-و از همه عمل کننده‌تر به‌آنچه که بدان امر می‌کند، 24- و از همه دوری کننده‌تر است نسبت به‌آنچه نهی می‌کند، 25-و دعایش مستجاب است، حتّی اگر از خدا بر یک سنگِ سخت و بزرگ دعا کند دو نیم می‌گردد، 26-و اسلحة رسول خدا صلّی الله علیه و آله، 27-و شمشیرش، ذوالفقار در نزد او است، 28-و کتابی نزد او است که در آن نام‌های شیعیانش تا روز قیامت، در آن است، 29- و کتابی در نزد او است که اسماءِ دشمنانش تا روز قیامت، در آن است، 30-جامعه که کتابی است با طولِ هفتاد ذِراع (فاصله بین آرنج تا نوک بزرگترین انگشتِ دست) و در آن تمام نیازمندی‌های فرزندان آدم است، نزد او است، 31-و در نزد او است جَفر اصغر، 32-و جَفر اکبر؛ پوست دباغی نشدة بُز و قوچ؛ در آن دو (جَفر) تمام دانش‌ها وجود دارد، حتی دیة جراحت و صد تازیانه و نصف و یک سوّمِ آن، 33-و در نزد او است مُصحَفِ فاطمه سلام الله علیها.

  • مرتضی آزاد