رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

 

عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا علیهماالسلام: مَنْ أَقَرَّ بِتَوْحِیدِ اَللَّهِ، وَ نَفَىِ اَلتَّشْبِیهَ عَنْهُ، وَ نَزَّهَهُ عَمَّا لاَ یَلِیقُ بِهِ، وَ أَقَرَّ بِأَنَّ لَهُ اَلْحَوْلَ وَ اَلْقُوَّةَ وَ اَلْإِرَادَةَ وَ اَلْمَشِیَّةَ وَ اَلْخَلْقَ وَ اَلْأَمْرَ وَ اَلْقَضَاءَ وَ اَلْقَدَرَ وَ أَنَّ أَفْعَالَ اَلْعِبَادِ مَخْلُوقَةٌ خَلْقَ تَقْدِیرٍ لاَ خَلْقَ تَکْوِینٍ، وَ شَهِدَ أَنَّ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله رَسُولُ اَللَّهِ، وَ أَنَّ عَلِیّاً وَ اَلْأَئِمَّةَ بَعْدَهُ علیهم‌السلام حُجَجُ اَللَّهِ، وَ وَالَى أَوْلِیَاءَهُمْ [وَ عَادَی أعْدَائَهُمْ]، وَ اِجْتَنَبَ اَلْکَبَائِرَ، وَ أَقَرَّ بِالرَّجْعَةِ، وَ اَلْمُتْعَتَیْنِ، وَ آمَنَ‌ بِالْمِعْرَاجِ، وَ اَلْمُسَاءَلَةِ فِی اَلْقَبْرِ، وَ اَلْحَوْضِ، وَ اَلشَّفَاعَةِ، وَ خَلْقِ اَلْجَنَّةِ وَ اَلنَّارِ، وَ اَلصِّرَاطِ، وَ اَلْمِیزَانِ، وَ اَلْبَعْثِ، وَ اَلنُّشُورِ، وَ اَلْجَزَاءِ، وَ اَلْحِسَابِ، فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ هُوَ مِنْ شِیعَتِنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ. رسائل شیخ صدوق رضوان الله علیه، ترجمة حمیدرضا شیخی، صفات الشیعة، ص288، ح71. موضوع فرمایشات استاد جرجانی در تاریخ 21/7/1402، مسجد جواد الأئمة علیهم‌السلام.

از فضل بن شاذان نقل شده است که گفت: امام رضا علیه‌السلام فرمود: هرکس 1-به‌یگانگی خدا، 2-و نبودن مثل و مانند برای او اعتراف کند، 3-و او را از هرچه سزاوارش نیست پاک بداند، 4- و اعتراف کند که هرگونه حرکت و چاره، 5-و نیرو، 6-و تصمیم، 7-و خواسته، 8-و آفریدن، 9-و فرمان دادن، 10-و حُکم، 11-و تعلّقِ اراده به‌چیزی در زمان خود، فقط برای خداست، 12-و این‌که و هرکاری که بندگان انجام می‌دهند، با خلقت تقدیری [در علم الهی]، نه با آفرینش تکوینی [که اختیار را از انسان سلب کند] آفریدة پروردگار است، 13- و شهادت بدهد به‌این‌که محمّد صلّی الله علیه و آله فرستادة خداست، 14- و این‌که علی و یازده امام بعد از او علیهم‌السلام [جانشینان پیامبر و امامان و] دلائل خدایند، 15-و دوستانشان را دوست بدارد، [16-و دشمنانشان را دشمن بدارد،] 17-و از گناهان کبیره دوری کند، 18-و به‌رجعت، 19-و متعة نساء و متعة حجّ، اعتراف کند [و آن‌ها را بپذیرد]،20-و به‌معراج، 21-و سؤال [نکیر و منکر] در قبر، 22-و حوض [کوثر]، 23-و شفاعت، 24-و آفریده شدن بهشت و آتش جهنّم، 25-و [پُلِ] صراط، 26- و سنجشِ اعمال [و امتیاز و نمرة منفی دادن]، 27-و برخاستن از گور، 29-و ورود به‌عرصة قیامت، 30- و پاداش [الهی]، 31-و حسابرسی و محاسبه [و تعیین بهشتی یا جهنّمی بودن افراد]، اعتراف [و این‌ها را قبول] کند، این فرد مؤمن واقعی و از شیعیان ما اهل بیت است.   

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أبی محمد العسکری علیه‌السلام أنَّه قالَ: لَمَّا جَعَلَ المأمونُ إلى علیِّ ابنِ موسى الرِّضا علیهالسلام ولایةَ العَهدِ، دخل علیه آذِنُهُ فقال: إنَّ قوماً بالبابِ یستأذنونَ علیکَ، یقولون: نَحنُ مِن شیعةِ عَلِیٍّ عَلَیهِ‌السَّلَامُ. فَقَالَ: أنا مَشغُولٌ فَاصرِفهُم! فَصَرَفَهُم إلى أن جاءوا هکذا یقولون ویصرفُهُم شهرین، ثم أیَسُوا من الوصولِ، فقالوا: قل لمولانا إنَّ شیعةَ أبیک علیِّ بن أبی طالب علیه‌السلام قد شمتَ بنا أعداؤُنا فی حجابِک لنا، ونحن ننصرف عن هذه الکرة، ونهربُ من بلادنا خجلاً وأنفةً مما لحقنا، وعجزاً عن احتمال مضض ما یلحقنا من أعدائِنا. فقال علی بن موسى علیهماالسلام: إئذن لهم لیدخلوا، فدخلوا علیه فسلَّموا علیه فلم یَرُدَّ علیهم، ولم یأذن لهم بالجلوس، فبقوا قُیَّاماً. فقالوا: یابنَ رسولِ الله، ما هذا الجفاءُ العظیمُ، والاستخفافُ بعد هذا الحجابِ الصَّعبِ، أیُّ باقیةٍ تبقى مِنَّا بعدَ هذا؟ فقال الرضا علیه‌السلام: اقرؤا: «وما أصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت أیدیکم ویعفو عن کثیرٍ» سورة شورى (42) آیه30. واللهِ ما اقتدیتُ إلا بربِّی عزَّوجلَّ وبرسوله وبأمیرالمؤمنین ومَن بعده من آبائی الطاهرین علیهم‌السلام، عتبوا علیکم فاقتدیتُ بهم. قالوا: لماذا یابنَ رسولِ الله؟ قال: لدعواکم أنَّکم شیعةُ أمیرالمؤمنین! ویحَکُم! إنَّ شیعتَه: الحسنُ والحسینُ وسلمانُ، وأبوذرٍّ، والمقدادُ، وعمَّارُ، ومحمَّدُ بن أبی بکرٍ الذین لم یُخالِفوا شیئاً من أوامره، وأنتم فی أکثر أعمالکم له مخالفونَ، وتُقَصِّرون فی کثیرٍ من الفرائضِ وتَتَهاونونَ بعظیمِ حقوقِ إخوانِکم فی اللهِ، وتتقون حیث لا تجبُ التقیةُ، وتترکون التقیةَ حیث لا بدَّ من التقیة، لو قلتُم: إنکم موالیه ومحبُّوه، والموالون لأولیائه والمعادون لأعدائه، لم أنکِرهُ من قولکم، ولکن هذه مرتبةٌ شریفةٌ ادعیتموها إن لم تُصَدِّقُوا قولَکم بفِعلِکم هلَکتُم، إلا أن تتدارَکَکُم رحمةُ ربکم. قالوا: یابن رسول الله! فإذاً نستغفر الله ونتوب إلیه من قولنا بل نقول کما علَّمنا مولانا: نحن محبوکم ومحبوا أولیائکم، ومعادوا أعدائکم. قال الرضا علیه‌السلام: فمرحبا بکم إخوانی، وأهلَ ودّی، ارتفعوا! فما زال یَرفعهم حتى ألصقهم بنفسه. ثم قال لحاجبه: کم مرة حجَبتَهم؟ قال: ستِّینَ مرةً. قال: فاختلِف إلیهم ستِّینَ مرةً متوالیةً، فسلِّم علیهم وأقرأهُم سلامی فقد مَحَوا ما کان من ذنوبِهم باستغفارِهم وتوبتِهم، واستحقوا الکرامةَ لمحبتهم لنا وموالاتهم، وتفقَّد أمورَهم وأمورَ عیالاتهم، فأوسِعهُم نفقاتٍ ومبراتٍ وصلاتٍ ودفعِ مَعَرَّاتٍ. الإحتجاج، الطبرسی، أبومنصور، ج2، ص458، ح317. با استفاده از فرمایشات آیت‌الله جرجانی.

از امام حسن عسکری علیه‌السلام نقل شده است که فرمود: بعد از آن‌که مأمون ولایتعهدی را به‌‌امام رضا علیه‌السلام واگذار کرد، روزی دربان آن حضرت نزد ایشان آمد و عرض کرد: جمعی آمده‌اند جلوی در و اجازة ورود می‌خواهند، آنان می‌گویند: ما جزء شیعیان علی علیه‌السلام هستیم، فرمود: من کار دارم، آن‌ها را رد کن، دربان هم آنان را برگرداند، تا این‌که به‌همین صورت می‌آمدند و همین ادّعا را می‌کردند و دربان آنان را رد می‌کرد و این کار دو ماه طول کشید، در آخر از دیدار با امام علیه‌السلام ناامید شدند و به‌دربان گفتند: به‌مولایمان بگو: ما شیعیان پدرت، علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، هستیم و دو ماه است می‌آییم و شما اجازه نمی‌دهید. این مایة خوشحالی دشمنانمان خواهد شد، و دیگر می‌خواهیم برگردیم و از شرم و حیا و نجات از ملامت‌هایی که به‌ما خواهد رسید، و ناتوانی از تحمّلِ دردِ این مصیبت بزرگی که از جانب دشمنانمان به‌ما می‌رسد، از شهرمان فرار می‌کنیم، حضرت با شنیدن این سخنان از دربان خویش به‌او فرمود: به‌آنان اجازة ورود بده، آنان وارد شدند و بر آن حضرت سلام کردند، ولی حضرت جواب سلام آنان را نداد، و اجازة نشستن هم به‌آنان نداد، و همین‌طور ایستاده در جای خود ماندند. عرض کردند: ای پسر رسول خدا، (علّتِ) این بی‌وفایی بزرگ و سبک شمردن بعد از دوماهِ سختِ اجازة ورود ندادن، چیست؟ دیگر بعد از این، چه آبرویی برای ما باقی می‌ماند؟ امام رضا علیه‌السلام فرمود: (در جواب خود) این آیه را بخوانید: «و آنچه رنج و بلا به‌شما می‌رسد همه بر اثر اعمال زشت خود شما است»، به‌خدا قسم من پیروی نکردم مگر از پروردگار عزوجل، رسولش، امیرالمؤمنین و پدران پاکم بعد از آن حضرت علیهم‌السلام، آنان شما را ملامت و سرزنش کردند و من هم از آن‌ها پیروی کردم، عرض کردند: برای چه ای پسر رسول خدا؟! فرمود: برای این ادّعای شما که خود را از شیعیان امیرالمؤمنین می‌شمارید! وای بر شما! شیعیان علی؛ حسن، حسین، سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار و محمد بن ابی‌بکر، هستند، که با هیچ‌یک از دستورات آن حضرت مخالفت نکردند، در حالی که شما در بیشترِ کارهایتان با آن حضرت مخالفید، و در انجام بسیاری از واجباتتان تقصیر کارید، و حقوقِ بزرگِ برادرانِ دینیِ خود را سبک می‌شمارید، و در جایی که نباید تقیّه کرد، تقیّه می‌کنید، و در جایی که باید تقیّه کنید از انجام آن سر باز می‌زنید، اگر بگویید: شما از دوستان آن حضرت و دوستان دوستانش و دشمنان دشمنانش هستید، من این سخن شما را رد نمی‌کنم، ولی این مقامِ بلندی است که شما آن را ادّعا کردید، که اگر سخنتان را با عملتان تأیید نکنید هلاک شده‌اید، مگر آن‌که آمرزشی از جانب پروردگارتان شامل حالتان شود، عرض کردند: ای پسر رسول خدا، (حال که متوجّه گناه خود شدیم)، استغفار می‌کنیم و از حرفی که زدیم به‌سوی او توبه می‌کنیم، و به‌جای آن، همان سخنی را می‌گوییم که مولایمان فرمود: ما از دوستان شما و از دوستانِ دوستانِ شما و از دشمنانِ دشمنانِ شما، هستیم، امام رضا علیه‌السلام فرمود: اکنون، خوش آمدید، ای برادران و دوستان صمیمی‌ام، بیایید جلو، و آن‌قدر آن‌ها را به‌سوی خود فراخواند که آن‌ها را به‌خود چسبانید، آن‌گاه به‌دربانِ خود فرمود: چند بار اینان را بازگرداندی؟ عرض کرد: شصت بار. فرمود: حال شصت بار پشت سر هم نزدشان برو و بر آنان سلام کن و سلام مرا هم به‌آنان برسان؛ زیرا آنان با استغفار و توبة خود آثار گناهانشان را پاک کردند، و به‌خاطر دوستی و محبّتِ ما، مستحقِّ احترام شده‌اند، پس حالِ خود وخانوادة آنان را بپرس و به‌آنان خرجی، خیرات و هدایایی بده و آثار سوء گناهانش را برطرف کن.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الثَّعَالِبِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَعْرُوفُ بِالصَّفْوَانِیِّ قَالَ:‌ قَدْ خَرَجَتْ قَافِلَةٌ مِنْ خُرَاسَانَ إِلَى کِرْمَانَ، فَقَطَعَ اللُّصُوصُ عَلَیْهِمُ الطَّرِیقَ وَ أَخَذُوا مِنْهُمْ رَجُلًا اتَّهَمُوهُ بِکَثْرَةِ الْمَالِ، فَبَقِیَ فِی أَیْدِیهِمْ مُدَّةً یُعَذِّبُونَهُ لِیَفْتَدِیَ مِنْهُمْ نَفْسَهُ وَ أَقَامُوهُ فِی الثَّلْجِ وَ مَلَئُوا فَاهُ مِنْ ذَلِکَ الثَّلْجِ فَشَدُّوهُ، فَرَحِمَتْهُ امْرَأَةٌ مِنْ نِسَائِهِمْ، فَأَطْلَقَتْهُ وَ هَرَبَ، فَانْفَسَدَ فَمُهُ وَ لِسَانُهُ حَتَّى لَمْ یَقْدِرْ عَلَى الْکَلَامِ، ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ سَمِعَ بِخَبَرِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا علیه‌السلامُ وَ أَنَّهُ بِنَیْسَابُورَ، فَرَأَى فِیمَا یَرَى النَّائِمُ کَأَنَّ قَائِلًا یَقُولُ لَهُ: إِنَّ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلّی اللهُ علیه و آله قَدْ وَرَدَ خُرَاسَانَ فَسَلْهُ عَنْ عِلَّتِکَ فَرُبَّمَا یُعَلِّمُکَ دَوَاءً تَنْتَفِعُ بِهِ. قَالَ: فَرَأَیْتُ کَأَنِّی قَدْ قَصَدْتُهُ علیه‌السلامُ وَ شَکَوْتُ إِلَیْهِ مَا کُنْتُ دُفِعْتُ إِلَیْهِ وَ أَخْبَرْتُهُ بِعِلَّتِی، فَقَالَ لِی: خُذْ مِنَ الْکَمُّونِ وَ السَّعْتَرِ وَ الْمِلْحِ وَ دُقَّهُ وَ خُذْ مِنْهُ فِی فَمِکَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً فَإِنَّکَ تُعَافَى، فَانْتَبَهَ الرَّجُلُ مِنْ مَنَامِهِ وَ لَمْ یُفَکِّرْ فِیمَا کَانَ رَأَى فِی مَنَامِهِ وَ لَا اعْتَدَّ بِهِ حَتَّى وَرَدَ بَابَ نَیْسَابُورَ، فَقِیلَ لَهُ: إِنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا علیه‌السلامُ قَدِ ارْتَحَلَ مِنْ نَیْسَابُورَ وَ هُوَ بِرِبَاطِ سَعْدٍ، فَوَقَعَ فِی نَفْسِ الرَّجُلِ أَنْ یَقْصِدَهُ وَ یَصِفَ لَهُ أَمْرَهُ لِیَصِفَ لَهُ مَا یَنْتَفِعُ بِهِ مِنَ الدَّوَاءِ، فَقَصَدَهُ إِلَى رِبَاطِ سَعْدٍ فَدَخَلَ إِلَیْهِ، فَقَالَ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، کَانَ مِنْ أَمْرِی کَیْتَ وَ کَیْتَ وَ قَدِ انْفَسَدَ عَلَیَّ فَمِی وَ لِسَانِی حَتَّى لَا أَقْدِرَ عَلَى الْکَلَامِ إِلَّا بِجُهْدٍ، فَعَلِّمْنِی دَوَاءً أَنْتَفِعُ بِهِ، فَقَالَ الرِّضَا علیه‌السلامُ: أَ لَمْ أُعَلِّمْکَ؟ اذْهَبْ فَاسْتَعْمِلْ مَا وَصَفْتُهُ لَکَ فِی مَنَامِکَ، فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، إِنْ رَأَیْتَ أَنْ تُعِیدَهُ عَلَیَّ، فَقَالَ علیه‌السلامُ لِی: خُذْ مِنَ الْکَمُّونِ وَ السَّعْتَرِ وَ الْمِلْحِ فَدُقَّهُ وَ خُذْ مِنْهُ فِی فَمِکَ مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً فَإِنَّکَ سَتُعَافَى، قَالَ الرَّجُلُ: فَاسْتَعْمَلْتُ مَا وَصَفَ لِی فَعُوفِیتُ. قَالَ أَبُو حَامِدٍ أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الثَّعَالِبِیُّ: سَمِعْتُ أَبَا أَحْمَدَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَعْرُوفَ بِالصَّفْوَانِیِّ یَقُولُ: رَأَیْتُ هَذَا الرَّجُلَ وَ سَمِعْتُ مِنْهُ هَذِهِ الْحِکَایَةَ. عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، المجلد الثانی، شیخ صدوق، مترجم: علی اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، ص509، دلالة أخری، ح16.

عبد اللَّه بن عبد الرحمن معروف به‌صفوانی گفت: قافله‌ای از خراسان به‌طرف کرمان می‌رفت، راهزنان سر راه بر آن قافله گرفته و مردی را که گمان می‌کردند ثروت سرشاری دارد گرفتند. مدتی در دست آنها بود و پیوسته آزارش می‌کردند تا پول بدهد و خود را نجات دهد، او را میان برف نگه‌داشته و بستند و دهانش را پر از برف کردند. یکی از زنان دزدها، دلش به‌حال او سوخت و بازش کرد. از دست آنها فرار کرد، ولی زبان و دهانش براثر برف مجروح شد، به‌طوری که قدرت حرف زدن نداشت، مگر با زحمت زیاد‌. سپس به‌جانب خراسان رفت. شنید که حضرت رضا علیه‌السّلام به‌این ناحیه آمده و در نیشابور است. در خواب دید کسی به‌او گفت حضرت رضا وارد خراسان شده از او درخواست کن ممکن است دوایی به‌تو بیاموزد که ناراحتی تو رفع شود. در همان خواب دید که خدمت حضرت رضا رسیده و از رنجی که برده بود شکایت کرد و درد خود را اظهار نمود. حضرت فرمود: زیره را با مرزه و نمک خوب بکوب، دو یا سه مرتبه در دهان بگیر خوب خواهی شد. از خواب بیدار شد، ولی توجّهی به‌خواب خود نکرد تا وارد نیشابور شد. به‌او گفتند: حضرت رضا از نیشابور خارج شده و در کاروانسرای سعد است. تصمیم گرفت خدمت آن آقا برسد و جریان خود را به‌عرض آن جناب برساند تا شاید دوایی بدهد و خوب شود. به‌طرف کاروانسرای سعد رفت و خدمت حضرت رضا رسیده و جریان خود را عرض کرده و گفت: اکنون قادر بر سخن گفتن نیستم مگر با زحمت زیاد، مرا دوایی بده که شفا یابم. حضرت فرمود: مگر به‌تو دوا را نیاموختم؟! برو هرچه در خواب به‌تو گفتم به‌کار بند. عرض کرد: اگر ممکن است دو مرتبه برایم بفرمایید. فرمود: زیره و مرزه را با نمک بکوب و در دهان دو مرتبه یا سه مرتبه بگیر، خوب خواهی شد. آن مرد گفت همین کار را کردم خوب شدم.

ابو حامد احمد بن علی بن حسین ثعالبی گفت: از ابو احمد عبد اللَّه بن عبد الرحمن معروف به‌صفوانی شنیدم می‌گفت: خودم آن مرد را دیدم و از او تمام این جریان را شنیدم.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال سعدُ بن هشامٍ: دخلتُ على عائشةَ فسألتُها عن أخلاقِ رسولِ اللّهِ صلّى اللّهُ علیهِ و آلِه و سلّمَ، فقالت: أمّا تقرأ القرآنَ؟ قلتُ: بلى، قالت: کانَ خُلُقُ رسولِ اللّهِ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم القرآنَ‌. المحجة البیضاء، الفیض الکاشانی، ج4، ص120.

سعد بن هشام علاقه داشت از اخلاق پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله آگاه شود؛ اما پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله رحلت کرده بودند؛ از این‌رو تصمیم گرفت نزد عایشه، همسر پیامبر صلّی الله علیه و آله برود تا از او در این باره سؤال کند. سعد می‌گوید: نزد عایشه رفتم و از اخلاق رسول خدا صلّی الله علیه و آله سؤال کردم. عایشه گفت: آیا قرآن نمی‌خوانی؟ جواب دادم: چرا، می‌خوانم. گفت: اخلاق و خُلق و خوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله عینِ قرآن بود!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

علّامه محمّد تقی مجلسی رحمة الله علیه می‌نویسد:

و الّذی وَجَد هذا الضعیفُ فی أزمنة الریاضاتِ إنِّی کنتُ فی مطالعةِ التفاسیرِ إلی أن رأیتُ فی لیلةٍ فیما بین النومِ و الیقظةِ سیدَ المُرسلینَ صلّی الله علیه و آله و سلم فقلتُ فی نفسی: تَدَبَّر فی کمالاتِه و أخلاقِه فکلما کنتُ اَتَدَبَّرُهُ یظهر لی عظمتُه صلّی الله علیه و آله و سلّم و أنوارُه بحیثُ ملأ الجَوَّ و استیقظتُ فاُلهِمتُ بأنَّ القرآنَ خُلُقُ سیدِ الأنبیاءِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فینبغی أن أتدبَّرَ فیه فکلما ازدادَ تدبُّری فی آیةٍ واحدةٍ کانَ یزدادُ الحقائقُ إلی أن وردَ عَلَیَّ مِنَ العُلُومِ ما لا تتناهی دفعةً واحدةً ففی کل آیةٍ کنتُ أتدبَّرُ فیها کان یَظهَرُ مثلُ ذلک و لا یمکن التصدیقُ بهذا المعنی قبلَ الوقوعِ فإنه کالممتنعِ العادی، و لکن غرضی مِن ذِکره الإرشادُ للإخوانِ فی الله، و قانونُ الریاضةِ، الصَّمتُ عَمَّا لا یَعنِی، بل عَن غیرِ ذکرِ اللهِ تعالی، و ترکِ المستلذاتِ مِنَ المطاعمِ و المشاربِ و الملابسِ و المناکحِ و المنازلِ و أمثالِها، و العزلةُ عَن غَیرِ أولیائِهِ تعالی، و ترکُ النومِ الکثیرةِ، و دوامُ الذِّکر مع المراقبةِ. روضة المتقین، ج13، ص127.

آنچه این ضعیف در دوران تمرین‌ها و مجاهده‌ها یافت این بود که در هنگام اشتغال به‌مطالعة تفسیرها شبی بین خواب و بیداری پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را دیدم، با خود گفتم: در کمالات و اخلاقش بیندیش، پس هرچه در او دقت می‌کردم برایم بزرگی و نورهایش آشکار می‌گردید، به‌گونه‌ای که فضا را پُر کرد و از خواب بیدار شدم، آن‌گاه به‌من الهام شد که قرآن، اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله است، پس شایسته است که در آن بیندیشم، پس هرچه تفکرم در یک آیه بیشتر می‌شد، حقایق نیز افزایش پیدا می‌کرد، تا آنجا که در یک آن، دانش‌هایی بر من وارد شد که نهایت ندارد، پس در هر آیه‌ای که تأمل می‌کردم، مانند همان حقایق برایم آشکار می‌شد، و امکان تأیید این سخنان جز با تجربة شخصی، وجود ندارد؛ چرا که این اتفاق مانند ممتنع عادی است، اما مقصد من از ذکر این مطلب راهنمایی برادران دینی است، و قانون این تمرینات و ممارست‌ها، سکوت است نسبت به‌آنچه فایده ندارد، بلکه حتی سکوت از غیر ذکر خدای متعال، و ترک لذایذ، از قبیل غذاها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، به‌عقد در آوردنی‌ها، خانه‌ها و مانند آنها، و دوری کردن از غیر اولیاءالله متعال، و دوری کردن از خواب زیاد، و دائماً ذکر خدا را جاری کردن، همراه با مراقبه.

صمت وجوع و سحر و عُزلت و ذکری به‌دوام

ناتمامان جهان را کند این پنج تمام

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال الصادق علیه‌السلام: کَانَ رَجُلٌ مُسْلِمٌ وَ کَانَ لَهُ جَارٌ کَافِرٌ وَ کَانَ الْکَافِرُ یَرْفُقُ الْمُؤْمِنَ فَأَحَبَّ الْمُؤْمِنُ لِلْکَافِرِ الْإِسْلَامَ وَ لَمْ یَزَلْ یُزَیِّنُ لَهُ الْإِسْلَامَ وَ یُحَبِّبُهُ إِلَی الْکَافِرِ حَتَّی أَسْلَمَ، فَغَدَا عَلَیْهِ الْمُؤْمِنُ فَاسْتَخْرَجَهُ مِنْ مَنْزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إِلَی الْمَسْجِدِ لِیُصَلِّیَ مَعَهُ الْفَجْرَ فِی جَمَاعَةٍ، فَلَمَّا صَلَّی قَالَ لَهُ: لَوْ قَعَدْنَا نَذْکُرُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّی تَطْلُعَ الشَّمْسُ، فَقَعَدَ مَعَهُ، فَقَالَ: لَوْ تَعَلَّمْتَ الْقُرْآنَ إِلَی أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ وَ صُمْتَ الْیَوْمَ کَانَ أَفْضَلَ، فَقَعَدَ مَعَهُ وَ صَامَ حَتَّی صَلَّی الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ، فَقَالَ: لَوْ صَبَرْتَ حَتَّی تُصَلِّیَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ کَانَ أَفْضَلَ، فَقَعَدَ مَعَهُ حَتَّی صَلَّی الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ، ثُمَّ نَهَضَا وَ قَدْ بَلَغَ مَجْهُودَهُ وَ حَمَلَ عَلَیْهِ مَا لَا یُطِیقُ، فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ غَدَا عَلَیْهِ وَ هُوَ یُرِیدُ بِهِ مِثْلَ مَا صَنَعَ بِالْأَمْسِ، فَدَقَّ عَلَیْهِ بَابَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: اخْرُجْ حَتَّی نَذْهَبَ إِلَی الْمَسْجِدِ، فَأَجَابَ أَنِ انْصَرِفْ عَنِّی فَإِنَّ هَذَا دِینٌ شَدِیدٌ لَا أُطِیقُهُ. بحارالأنوار، ج66، ص170.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: مرد مسلمانی همسایه‌ای کافر داشت، کافر با مؤمن رفیق بود، مؤمن آن قدر از خوبی‌های اسلام برای کافر گفت که کافر اسلام را اختیار نمود، صبح روز بعد مؤمن سراغ کافر رفت، و او را از خانه‌اش بیرون کشید و برای اقامة نمازِ جماعتِ صبح، به‌مسجد برد، همین که کافر نماز خود را خواند، به‌او گفت: چه خوب است که بین الطّلوعین بنشینیم و به‌ذکر خداوند عزَّوجلَّ مشغول شویم! تازه مسلمان با او نشست. مؤمن به‌تازه مسلمان گفت: اگر تا ظهر قرآن یاد بگیری و امروز را روزه بگیری، بهتر است! تازه مسلمان باز هم با او نشست، و روزه گرفت تا این‌که نماز ظهر و عصر را خواند، بعد از نماز، مؤمن به‌او گفت: اگر صبر کنی تا نماز مغرب و عشاء را بخوانی ثواب زیادی برده‌ای! تازه مسلمان پذیرفت و نماز مغرب و عشاء را هم با وی خواند، سپس در حالی که مؤمن تمامِ سعیِ خود را کرده و اعمالی را که در حدِّ توان تازه مسلمان نبود به‌وی تحمیل نموده بود، هر دو برخاستند. صبح روز بعد، وقتی مؤمن تصمیم گرفت برای همسایة تازه مسلمان خود برنامة روز قبل را تکرار کند، به‌در خانة او رفت و در زد، وقتی تازه مسلمان پشتِ در آمد به‌او گفت: بیا با هم به‌مسجد برویم! تازه مسلمان جواب داد: دست از سر من بردار، دینِ تو دینِ سختی است و من طاقت آن را ندارم!  

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: قَالَ أَبُو شَاکِرٍ الدّیَصَانِیّ: إِنّ فِی الْقُرْآنِ آیَةً هِیَ قَوْلُنَا‏، قُلْتُ: مَا هِیَ؟ فَقَالَ: «وَ هُوَ الّذِی فِی السّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ». سورة زخرف (43) آیة84. فَلَمْ أَدْرِ بِمَا أُجِیبُهُ، فَحَجَجْتُ، فَخَبّرْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه‌السلام، فَقَالَ: هَذَا کَلَامُ زِنْدِیقٍ خَبِیثٍ، إِذَا رَجَعْتَ إِلَیْهِ فَقُلْ لَهُ: مَا اسْمُکَ بِالْکُوفَةِ؟ فَإِنّهُ یَقُولُ: فُلَانٌ، فَقُلْ لَهُ: مَا اسْمُکَ بِالْبَصْرَةِ؟ فَإِنّهُ یَقُولُ: فُلَانٌ، فَقُلْ: کَذَلِکَ اللّهُ رَبّنَا فِی السّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَ فِی الْبِحَارِ إِلَهٌ وَ فِی الْقِفَارِ إِلَهٌ وَ فِی کُلّ مَکَانٍ إِلَهٌ، قَالَ: فَقَدِمْتُ، فَأَتَیْتُ أَبَا شَاکِرٍ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: هَذِهِ نُقِلَتْ مِنَ الْحِجَازِ. اصول کافی، ج1، ص175، ح1.

هشام بن حکم می‌گوید: ابو شاکر دیصانى گفت: آیه‏اى در قرآن است که گفتة ما را می‌رساند. گفتم: کدام آیه؟ گفت: اوست که در آسمان معبود و در زمین معبود است، هشام می‌گوید: من نفهمیدم چگونه جوابش گویم (مغلوب شدم)، سپس به‌حج رفتم و به‌امام صادق علیه‏السلام گزارش دادم، حضرت فرمود: این سخن بی‌دینی خبیث است، چون به‌سویش بازگشتى به‌او بگو: اسم تو در کوفه چیست؟ او می‌گوید: فلان، سپس بگو اسم تو در بصره چیست؟ او می‌گوید: همان فلان، پس بگو: همچنین است خداى پروردگار ما، در آسمان معبود است و در زمین معبود است و در دریاها معبود است و در بیابان‌ها معبود است و در همه‌جا معبود است، هشام می‌گوید: من بازگشتم و نزد ابو شاکر رفتم و به‌او باز گفتم، او گفت: این جواب از حجاز آمده است!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: اعْتُقِلَ لِسَانُ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله فِی مَرَضِهِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله، فَقَالَ لَهُ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ، فَأَعَادَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله، فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ، وَ عِنْدَ رَأْسِ الرَّجُلِ امْرَأَةٌ، فَقَالَ لَهَا: هَلْ لِهَذَا الرَّجُلِ أُمٌّ؟ فَقَالَتْ: نَعَمْ، یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا أُمُّهُ، فَقَالَ لَهَا: أَ فَرَاضِیَةٌ أَنْتِ عَنْهُ أَمْ لَا؟ فَقَالَتْ: لَا، بَلْ سَاخِطَةٌ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ تَرْضَیْ عَنْهُ. فَقَالَتْ: قَدْ رَضِیتُ عَنْهُ لِرِضَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ لَهُ: قُلْ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ: قُلْ: یَا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسِیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اقْبَلْ مِنِّی الْیَسِیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثِیرَ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ. فَقَالَهَا، فَقَالَ لَهُ: مَا ذَا تَرَى؟ فَقَالَ: أَرَى أَسْوَدَیْنِ قَدْ دَخَلَا عَلَیَّ، قَالَ: أَعِدْهَا، فَأَعَادَهَا، فَقَالَ: مَا ذَا تَرَى؟ فَقَالَ: قَدْ تَبَاعَدَا عَنِّی، وَ دَخَلَ أَبْیَضَانِ وَ خَرَجَ الْأَسْوَدَانِ، فَمَا أَرَاهُمَا وَ دَنَا الْأَبْیَضَانِ مِنِّی الْآنَ یَأْخُذَانِ بِنَفْسِی. فَمَاتَ مِنْ سَاعَتِهِ. من لایحضره الفقیه، ج1، ص132، ح347.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: در زمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله زبان مردی از مردم مدینه که در بیماری منجر به‌مرگ (حال احتضار) بود، بند آمد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر بالینش حاضر شدند و به‌او فرمودند: بگو: «لا إله إلا الله: نیست خدایی جز الله»، اما او توان گفتن این ذکر را نداشت، دوباره پیامبر صلّی الله علیه و آله به‌او این ذکر را تلقین فرمودند، اما این بار نیز این ذکر بر زبانش جاری نمی‌شد. در کنارِ سرِ آن مرد، زنی بود، حضرت به‌او فرمود: آیا این مرد مادر دارد؟ عرض کرد: آری، ای رسول خدا، من مادرش هستم! حضرت به‌او فرمود: آیا از پسرت راضی هستی یا نه؟ عرض کرد: خیر، بلکه از او خشنود نیستم. پیامبر صلّی الله علیه و آله به‌مادر آن مرد فرمود: من دوست دارم که از وی خشنود گردی. عرض کرد: ای رسول خدا، چون شما از این کار، خشنود می‌شوید، من هم از او راضی شدم. در این هنگام حضرت به‌آن مرد فرمود: بگو: «لا إله إلا الله»، مرد گفت: «لا إله إلا الله». حضرت فرمود: بگو: «ای کسی که عملِ کم را می‌پذیری و از گناهان و خطاهای بسیار در می‌گذری، از من، عملِ اندک را قبول کن و گناهان بسیارم را ببخش؛ همانا تو بسیار بخشنده و آمرزنده هستی!» مرد این را هم گفت. حضرت به‌او فرمود: چه می‌بینی؟ عرض کرد: دو شخص سیاه را می‌بینم که بر من وارد شدند. حضرت فرمود: دوباره دعای «یا من یقبل» را تا آخر بخوان، او نیز تکرار کرد. حضرت به‌او فرمود: چه می‌بینی؟ عرض کرد: آن دو از من دور شدند و دو شخصِ سفید بر من وارد شدند، و آن دو شخصِ سیاه، بیرون رفتند، پس دیگر آن‌ها را نمی‌بینم، و دو شخصِ سفید بر من نزدیک شدند، اکنون مشغول گرفتن جانم هستند! و همان دم جان سپرد!      

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

به‌گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «امیر عبّاسی»، مدّاحِ اهلِ‌بیت علیهم‌السلام که پیکرِ شهید «آرمان علی‌وردی» طلبة بسیجی تهرانی را در زمان خاکسپاری، در قبر گذاشته بود، در فضای مجازی فیلمی از مادر این شهید منتشر کرد. مادر شهید آرمان علی‌وردی در این فیلم می‌گوید: آن روزی که بنا بود پیکر آرمان را داخل قبر بگذارند، «امیر عباسی» بنا بود او را در قبر بگذارد و تلقین بدهد، به‌او گفتم: کمی آرام‌تر به‌پشت او بزن، بدن پسرم زخمی و کبود است. بعد او به‌من گفت: خیالت راحت باشد، او در بغل امام حسین علیه‌السلام است.

وی افزود: بعد از چند روز خواهرم (خالة آرمان) خواب می‌بیند که «امیر عباسی» به‌او می‌گوید: به‌مادر آرمان بگو که امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «خیالت راحت باشد، آرمان در بغل من بود و آرام او را روی زمین گذاشتم».

شهید «آرمان علی‌وردی» طلبة بسیجی و مربِّیِ کانونِ تربیتیِ حوزة علمیة آیت‌الله مجتهدی رحمةالله علیه و عضو بسیجیان یگان امام رضا علیه‌السلام سپاهِ محمّد رسول الله صلّی‌الله علیه و آله تهران بزرگ بود که در اغتشاشات شامگاه ۴ آبان ۱۴۰۱ در شهرک اکباتان تهران، توسط اوباش به‌طرز فجیعی به‌شهادت رسید.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام یَقُولُ‌ وَ هُوَ رَافِعٌ یَدَهُ إِلَى السَّمَاءِ: رَبِّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً لَا أَقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ لَا أَکْثَرَ، قَالَ: فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ تَحَدَّرَ [تَنَزَّلَ] الدُّمُوعُ مِنْ جَوَانِبِ لِحْیَتِهِ، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ، فَقَالَ: یَا ابْنَ أَبِی یَعْفُورٍ، إِنَّ یُونُسَ بْنَ مَتَّى وَکَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَفْسِهِ أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْنٍ فَأَحْدَثَ ذَلِکَ الذَّنْبَ، ‌قُلْتُ: فَبَلَغَ بِهِ کُفْراً أَصْلَحَکَ اللَّهُ؟ قَالَ: لَا وَ لَکِنَّ الْمَوْتَ عَلَى تِلْکَ الْحَالِ هَلَاکٌ. الکافی، ج2، ص81، ح15، بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِیعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.

ابن ابى یعفور می‌گوید: شنیدم امام صادق علیه‌السلام در حالى که دستش را به‌آسمان برداشته بود مى‌فرمود: پروردگار من! هرگز مرا چشم به‌هم زدنى به‌خودم وا مگذار، نه کمتر از آن و نه بیشتر از آن!

وی مى‌گوید: بى‌درنگ اشک از گوشه‌هاى محاسنش جارى شد. سپس رو به‌من کرد و فرمود: اى پسر ابى یعفور! یونس بن متّى را خداوند عزّ و جلّ کمتر از یک چشم بر هم زدن به‌خودش وا گذاشت و در نتیجه، آن ترک اولى را مرتکب شد. عرض کردم: خداوند خیرتان دهد! آیا آن ترک اولى او را به‌حدِّ کفر رساند؟ فرمود: نه، امّا مردن در آن حال نابودی و سقوط است.

  • مرتضی آزاد