یکسالِ بعد، چند نفر از تجّارِ تبریز، بهسامرّا مشرّف میشوند و با آیتالله میرزا محمّد حسن شیرازی ملاقات میکنند؛ وقتی ایشان احوالِ شاگردِ خود را جویا میشود، میگویند: یکساعتی که شما نصیحت فرمودهاید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارد. عطش، هیئت تحریریة مؤسسة فرهنگی مطالعاتی شمسالشّموس، چاپ هجدهم، ص9.
امام صادق علیهالسلام فرمود: دو مؤمن یکدیگر را ملاقات میکنند، و بههم دست میدهند، و خداوند هم مدام بهآنان رو میکند، و تا زمانی که از یکدیگر جدا شوند، گناهان از آن دو میریزد، وخداوند صد رحمت را بر آنان نازل میکند، که نود و نُه تای آن، متعلّق بهآن کس از آن دو نفر است که نسبت بهدوست خود علاقة بیشتری دارد، و در حالی که هیچ گناهی ندارند از یکدیگر جدا میشوند.
مردی بهامام صادق علیهالسلام عرض کرد: برای من مؤمن را توصیف فرما. حضرت فرمودند:
1-در عینِ دینداری، نیرومند است،
2-در عینِ نرمی، قاطع است،
3-در یقین، دارای ایمان است؛ یعنی ایمانش از روی قطع و اطمینان است،
4-در فهمیدن، حریص و تشنة فهمیدن است،
5-در هدایت، سرزنده و سرحال است،
6-در عینِ پایداری، اهل نیکوکاری است،
7-دانش را با تحمّل و سعة صدر، مخلوط کرده است،
8-مدارایش ممزوج با شکرگزاری است،
9-در راه حقّ، بخشنده است،
10-در عینِ ثروتمندی، میانهرو و معتدل است،
11-زینتکننده در حال نداری است،
12-در زمان توانمندی، اهلِ گذشت است،
13- خیرخواهیاش، خالصانه و برای پیروی از دستورات الهی است،
14-در زمان تمایل بهگناه، از آن اجتناب میکند،
15-در هنگام جهاد در راه خدا، بسیار زیادهخواه و پرتلاش است،
16-در عین اشتغال، بهنماز اهمیت میدهد،
17-در سختیها، بردبار است،
18-در فتنههایی که مردم بهآنها امتحان میشوند، آرام، با متانت و سنگین است،
19-در ناخوشایندیها، بردبار است،
20-در ناز و نعمت، سپاسگزار است،
21-غیبت نمیکند،
22-کبر نمیورزد،
23-قطعِ رحم نمیکند،
24- در امور مربوط بهدین، سستی نمیکند،
25-درشتخوی نیست،
26- سنگدل نیست،
27-اختیارِ نگانش از کفش بیرون نمیرود،
28-و شکمش او را رسوا نمیکند،
29- شهوتش بر او غلبه نمیکند،
30-بهمردم حسادت نمیورزد،
31-خِسّت و بخل نمیورزد،
32-ریخت و پاش نمیکند،
33-زیادهروی نمیکند،
34-ستمدیده را یاری میکند،
35-بهمساکین مهربانی میکند،
36-خودش از جانب خویش، در سختی است و مردم از او در راحتی هستند،
37-مایل بهدنیا نیست،
38-از تهدیداتِ مردم نمیترسد،
39-برای مردم خواستههایی است که بهاو مراجعه میکنند، و برای او خواستههایی است که او را بهخود مشغول نموده است،
40-در سعة صدرش نقصی دیده نمیشود،
41-در دینش تباهی و عدم توجّه دیده نمیشود،
42-هرکس که با او مشورت کند، راهنمایی میکند،
43-هرکس که از او کمک بخواهد کمکش میکند،
44-از باطل، ناسزاگویی و نادانی، میگریزد. پس اینها صفات و ویژگیهای مؤمن است.
ابوالقاسم قشیری در کتب خود نوشته است: که شخصی گفت: در بیابان از کاروان جدا ماندم، پس زنی را دیدم، و بهاو گفتم: تو کیستی؟ گفت: «و بگو سلام بر شما، و بهزودی خواهند دانست»، پس بر او سلام کردم، و گفتم: اینجا چه میکنی؟ گفت: «و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کنندهای نخواهد داشت»، گفتم: آیا تو از جنّیها هستی یا از انسانها؟ گفت: «ای فرزندان آدم! زینت خود را با خود بردارید»، گفتم: از کجا میآیی؟ گفت: «از راه دور صدا زده میشوند». گفتم: بهکجا میروی؟ گفت: «و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند»، گفتم: چه زمان از کاروان جدا ماندی؟ گفت: «ما آسمانها و زمین (و آنچه را در میان آنها است) در شش روز (شش دوران) آفریدیم»، گفتم: آیا غذا میل داری؟ گفت: «ما آنها را پیکرهایی که غذا نمیخورند، قرار ندادیم»، پس بهاو غذا دادم، بعد بهاو گفتم: قدری تندتر بیا، ولی عجله نکن، گفت: «خداوند هیچکس را، جز بهمقدارِ تواناییاش، تکلیف نمیکند»، گفتم: آیا تو را پشتِ سرِ خود، سوار کنم؟ گفت: «اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز الله بود، فاسد میشدند (و نظامِ جهان برهم میخورد)»، پس از مرکب پیاده شدم و او را بر آن سوار کردم، همینکه سوار شد گفت: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّرِ ما ساخت»، وقتی بهکاروان رسیدیم، گفتم: آیا تو در این قافله کسی را داری؟ گفت: «ای داود، ما تو را خلیفه (و نمایندة خود) در زمین قرار دادیم»، «و محمّد صلّی اللّه علیه و آله فقط فرستادة خدا بود»، «ای یحیی! کتاب (خدا) را بگیر»، «ای موسی! من الله هستم»، پس این چهار اسم را صدا زدم، ناگهان چهار مردِ جوان، را دیدم که داشتند بهطرفِ او میآمدند، پرسیدم: اینها چه نسبتی با تو دارند؟ گفت: «مال و فرزندان، زینتِ زندگیِ دنیا هستند»، وقتی آن چهار جوان نزدِ مادرشان آمدند، گفت: «پدرم! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که استخدام میتوانی کنی، آن کسی است که قوی و امین باشد»، پس چیزهایی را بهمن پاداش دادند، پس گفت: «و خداوند آن را برای هرکس که بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، دو یا چند برابر میکند»، پس چیزهای دیگری بهمن دادند، از آنان پرسیدم: این خانم کیست؟ گفتند: مادرمان، فضّه، خدمتکارِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها است، بیستسال است که مقصودِ خود را تنها با قرآن بیان میکند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آگاه باشید! که قبر بهپنج کلمه فریاد میزند، و میگوید: ای پسر آدم، بر پشتِ من راه میروی، در حالی که بازگشت تدریجی تو بهداخلِ شکمِ من است، بر پشتِ من شادمانی میکنی، سپس در شکمِ من غمگین خواهی شد، بر پشتِ من گناه مرتکب میشوی، و در شکمِ من عذاب میشوی، بر پشتِ من میخندی، و در شکمم گریه میکنی، بر پشت من حرام را میخوری، سپس در شکم من، مارها تو را میخورند!
علیّ بن ابراهیم هاشم از یاسر نقل میکند که زید بن موسی بن جعفر برادر امام رضا علیهالسلام در مدینه قیام کرد، و سوزاند و کشت، و بهاو زید النار میگویند. پس مأمون بهدنبالِ او فرستاد و بهاسارت درآمد و او را نزد مأمون آوردند. مأمون گفت: او را نزدِ اباالحسن (امام رضا) علیهالسلام ببرید. یاسر میگوید: چون وارد بر آن حضرت شد، امام رضا علیهالسلام بهاو فرمود: ای زید، آیا کلامِ مردمِ پستِ کوفه که میگویند: همانا فاطمه سلام الله علیها دامن خود را پاک نگهداشت، و لذا خداوند اولادش را بر آتش جهنم حرام کرده است، تو را گول زده است؟ آن که تو شنیدی مختصِّ حسن و حسین علیهماالسلام است، اگر تو چنین فکر میکنی که علیرغمِ نافرمانی خدا، وارد بهشت میشوی، و موسی بن جعفر علیهماالسلام از خدا فرمانبرداری میکند و بهبهشت میرود، پس در این هنگام، تو نزدِ خدا از موسی بن جعفر علیهماالسلام گرامیتر هستی! بهخدا قسم، هیچکس بهآنچه نزدِ خدا است نمیرسد، مگر با پیروی کردن از او، و تو گمان کردی که بهآنچه نزد او است (بهشت) با نافرمانی از او، میرسی، پس چه بد است آنچه گمان کردی! زید، بهحضرت رضا علیهالسلام عرض کرد: من برادر و پسرِ پدرت هستم. امام رضا علیهالسلام بهاو فرمود: تو تا زمانی برادرِ من هستی که از خدا پیروی کنی؛ نوح علیهالسلام عرض کرد: نوح بهپروردگارش عرض کرد: پروردگارا! پسر من از خاندان من است، و وعدة تو (در موردِ نجاتِ خاندانم) حقّ است و تو از همة حکمکنندگان برتری. خداوندِ عزَّوجلَّ فرمود: ای نوح! او از اهل تو نیست! او عملِ غیرِ صالحی است؛ پس خداوندِ عزوجل، پسرِ نوح (کنعان) را بهخاطر نافرمانیاش، از میانِ خاندانِ نوح بیرون کرد.