رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

علىّ بن عبّاس، معروف به‌ابن رومى، شاعرِ معروفِ هجوگو (نیش‌زننده و سرزنش‌کننده) و مدیحه‌سراى دورة عبّاسى، در نیمة قرنُ سوّم هجرى، در مجلسِ قاسم بن عبیداللّه، وزیرِ معتضد عبّاسى، نشسته و سرگرم بود. او همیشه به‌قدرتِ منطق و بیان و شمشیرِ زبانِ خویش، مغرور بود. قاسم بن عبیداللّه، از زخمِ زبانِ ابن رومى، خیلى مى‌ترسید و نگران بود، ولى ناراحتى و خشم خود را ظاهر نمى‌کرد، برعکس طورى رفتار مى‌کرد که ابن رومى با همة بددلی‌ها و وسواس‌ها و احتیاط‌هایى که داشت، و به‌هر چیزى فال بد مى‌زد، از معاشرت با او پرهیز نمى‌کرد. قاسم، محرمانه دستور داد تا در غذاى ابن رومى زهر ریختند. ابن رومى، بعد از آن‌که خورد، متوجّه شد. فوراً از جا برخاست که برود. قاسم گفت: کجا مى‌روى؟ جواب داد: به‌همان‌جا که مرا فرستادى. قاسم گفت: پس سلام مرا به‌پدر و مادرم برسان. ابن رومی اینجا هم از نیشِ زبانِ خود دست برنداشت، و گفت: من از راهِ جهنّم نمى‌روم. ابن رومى به‌خانة خویش رفت و به‌معالجه پرداخت، ولى معالجه‌ها فایده نبخشید. بالأخره با شمشیرِ زبانِ خویش، از پاى درآمد. مجموعة آثار، استاد شهید مطهرّی، ج18، ص296، ش50، (با اندکی ویرایش) به‌نقل از تتمةالمنتهی، محدّثِ قمی، ج2، ص400، و تاریخ ابن خلّکان، ج3، ص44.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

آیت‌الله سیّد محمّد حسینی همدانی (صاحبِ تفسیر اَنوارِ درخشان) می‌فرمود: در مدرسة قوام (نجف اشرف) حجره داشتم. مطّلع شدم مرحوم آقای قاضی تبریزی در گوشه‌ای از مدرسه، حجرة کوچکی اختیار کرده و من از این کار تعجّب کردم. بعد معلوم شد ایشان به‌علت تنگ بودنِ منزلشان و نیز کثرتِ عِیال و اولاد، برای تهجّد و عبادت، آسودگی خیال نداشتند. در طولِ دوران تحصیل در مدرسة قوام، شبی را ندیدم که مرحومِ قاضی به‌آرامش و خواب و استراحت بگذراند، و شبی را بدونِ ناله و گریه به‌سر بیاورد. در این مدّت، حالات و جریاناتی از ایشان دیدم که در عمرم جز در مرحوم نائینی و کمپانی در کسِ دیگر ندیده بودم. او را چنین یافتم که در تمامِ رفتار و اخلاقِ اجتماعی و خانوادگی و تحصیلیِ خود، غیر از همة کسانی بود که از نزدیک در درسِ آن‌ها، یا کنارِ آنان تحصیل می‌کردم. مخصوصاً او را دائم‌السّکوت و الصّمت می‌یافتم. او از دادنِ پاسخ نیز طفره می‌رفت و گاهی احساس می‌کردم که برای او پاسخ دادن بسیار سخت است، تا این‌که تصادفاً به‌نکته‌ای برخوردم که بسیار توجّهم را جلب کرد و آن هم این بود که داخلِ دهانِ مرحومِ قاضی، کبود‌رنگ بود! از استاد پرسیدم: علّت چیست؟ ایشان مدّت‌ها پاسخم را نداد. بعدها که خیلی اصرار کردم و عرض کردم که جهت تعلیم می‌پرسم و قصد دیگری ندارم، باز به‌من چیزی نفرمود، تا این‌که روزی در جلسة خلوتی فرمودند: آقا سیّد محمّد! برای طیِّ مسیرِ طولانیِ سیر و سلوک، سختی‌های فراوانی را باید تحمّل کرد و از مطالب زیادی باید گذشت؛ آقا سید محمد! من در آغازِ راه، در دورانِ جوانی، برای این‌که جلویِ افسارگسیختگیِ زبانم را بگیرم، بیست و شش‌سال ریگ در دهان گذاشتم که از صحبت و سخن‌فرسایی خودداری کنم! این‌ها ثمرات آن دوران است. هزار و یک حکایت اخلاقی، محمّدحسین محمّدی، ج1، ص48، حکایت25، به‌نقل از اسوة عارفان، ص170، راوی: حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی انصاری قمی (نوة آیت‌الله حسینی همدانی).

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

پدر آیت‌الله سیّد علی قاضی طباطبایی (1285-1366ه. ق.)، سیّد حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود، و از شاگردان برجستة آیت‌الله العظمی میرزا محمّد حسن شیرازی (میرزای شیرازی بزرگ: ۱۲۳۰-۱۳۱۲ه. ق.) بود و از ایشان اجازة اجتهاد داشت. دربارة ایشان گفته‌اند: زمانی که قصد داشت سامرّا را ترک کند و به‌زادگاهش، تبریز باز گردد، استادش میرزای شیرازی به‌وی فرمود: در شبانه‌روز، یک‌ساعت را برای خودت بگذار.

 یک‌سالِ بعد، چند نفر از تجّارِ تبریز، به‌سامرّا مشرّف می‌شوند و با آیت‌الله میرزا محمّد حسن شیرازی ملاقات می‌کنند؛ وقتی ایشان احوالِ شاگردِ خود را جویا می‌شود، می‌گویند: یک‌ساعتی که شما نصیحت فرموده‌اید، تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارد. عطش، هیئت تحریریة مؤسسة فرهنگی مطالعاتی شمس‌الشّموس، چاپ هجدهم، ص9.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وقالَ [الصادق] علیه‌السلام: إن المؤمنَین یلتقیان فیتصافحان، فلا یزالُ اللهُ تعالى مقبلاً علیهما، والذنوبُ تتحاتُّ عنهما حتى یفترقا و ینزل الله علیهما مائةَ رحمةٍ تسعٌ وتسعون لأشدِّهما حُبّاً لصاحبه، وافترقا من غیر ذنب. أعلام الدین فی صفات المؤمنین، الدیلمی، حسن بن محمّد، ج1، ص438. کتابخانة مدرسة فقاهت.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: دو مؤمن یکدیگر را ملاقات می‌کنند، و به‌هم دست می‌دهند، و خداوند هم مدام به‌آنان رو می‌کند، و تا زمانی که از یکدیگر جدا شوند، گناهان از آن دو می‌ریزد، وخداوند صد رحمت را بر آنان نازل می‌کند، که نود و نُه تای آن، متعلّق به‌آن کس از آن دو نفر است که نسبت به‌دوست خود علاقة بیشتری دارد، و در حالی که هیچ گناهی ندارند از یکدیگر جدا می‌شوند.       

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ رَجُلٍ، عَنْ أَبِی‌عَبْدِ اَللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: صِفْ لِیَ اَلْمُؤْمِنَ، قَالَ علیه‌السلام: قُوَّةٌ فِی دِینٍ، وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ، وَ إِیمَانٌ فِی یَقِینٍ، وَ حِرْصٌ فِی فِقْهٍ، وَ نَشَاطٌ فِی هُدًى، وَ بِرٌّ فِی اِسْتِقَامَةٍ، وَ عِلْمٌ فِی حِلْمٍ، وَ شُکْرٌ فِی رِفْقٍ، وَ سَخَاءٌ فِی حَقٍّ، وَ قَصْدٌ فِی غِنًى، وَ تَجَمُّلٌ فِی فَاقَةٍ، وَ عَفْوٌ فِی قُدْرَةٍ، وَ طَاعَةٌ فِی نَصِیحَةٍ، وَ وَرَعٌ فِی رَغْبَةٍ، وَ حِرْصٌ فِی جِهَادٍ، وَ صَلاَةٌ فِی شُغُلٍ، وَ صَبْرٌ فِی شِدَّةٍ، وَ فِی اَلْهَزَاهِزِ وَقُورٌ، وَ فِی اَلْمَکَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِی اَلرَّخَاءِ شَکُورٌ، وَ لاَ یَغْتَابُ، وَ لاَ یَتَکَبَّرُ، وَ لاَ یَقْطَعُ اَلرَّحِمَ، وَ لَیْسَ بِوَاهِنٍ، وَ لاَ فَظٍّ، وَ لاَ غَلِیظٍ، وَ لاَ یَسْبِقُهُ بَصَرُهُ، وَ لاَ تَفْضَحُهُ بَطْنُهُ، وَ لاَ یَغْلِبُهُ فَرْجُهُ، وَ لاَ یَحْسُدُ اَلنَّاسَ، وَ لاَ یَقْتُرُ، وَ لاَ یُبَذِّرُ، وَ لاَ یُسْرِفُ، یَنْصُرُ اَلْمَظْلُومَ، وَ یَرْحَمُ اَلْمَسَاکِینَ، نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ اَلنَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ، لاَ یَرْغَبُ فِی اَلدُّنْیَا، وَ لاَ یَفْزَعُ مِنْ مَهَائِلِ اَلنَّاسِ، لِلنَّاسِ هَمٌّ قَدْ أَقْبَلُوا عَلَیْهِ وَ لَهُ هَمٌّ قَدْ شَغَلَهُ، لاَ یُرَى فِی حِلْمِهِ نَقْصٌ، وَ لاَ فِی رَأْیِهِ وَهْنٌ، وَ لاَ فِی دِینِهِ ضَیَاعٌ، یُرْشِدُ مَنِ اِسْتَشَارَهُ، وَ یُسَاعِدُ مَنْ سَاعَدَهُ، وَ یَکِیعُ عَنِ اَلْبَاطِلِ وَ اَلْخَنَى وَ اَلْجَهْلِ؛ فَهَذِهِ صِفَةُ اَلْمُؤْمِنِ. رسائل شیخ صدوق، صفات الشیعة، الحدیث الرابع و الخمسون‌، ص270.

مردی به‌امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: برای من مؤمن را توصیف فرما. حضرت فرمودند:

1-در عینِ دینداری، نیرومند است،

2-در عینِ نرمی، قاطع است،

3-در یقین، دارای ایمان است؛ یعنی ایمانش از روی قطع و اطمینان است،

4-در فهمیدن، حریص و تشنة فهمیدن است،

5-در هدایت، سرزنده و سرحال است،

6-در عینِ پایداری، اهل نیکوکاری است،

7-دانش را با تحمّل و سعة صدر، مخلوط کرده است،

8-مدارایش ممزوج با شکرگزاری است،

9-در راه حقّ، بخشنده است،

10-در عینِ ثروتمندی، میانه‌رو و معتدل است،

11-زینت‌کننده در حال نداری است،

12-در زمان توانمندی، اهلِ گذشت است،

13- خیرخواهی‌اش، خالصانه و برای پیروی از دستورات الهی است،

14-در زمان تمایل به‌گناه، از آن اجتناب می‌کند،

 15-در هنگام جهاد در راه خدا، بسیار زیاده‌خواه و پرتلاش است،

16-در عین اشتغال، به‌نماز اهمیت می‌دهد،

17-در سختی‌ها، بردبار است،

18-در فتنه‌هایی که مردم به‌آن‌ها امتحان می‌شوند، آرام، با متانت و سنگین است،

19-در ناخوشایندی‌ها، بردبار است،

20-در ناز و نعمت، سپاسگزار است،

21-غیبت نمی‌کند،

22-کبر نمی‌ورزد،

23-قطعِ رحم نمی‌کند،

24- در امور مربوط به‌دین، سستی نمی‌کند،

25-درشت‌خوی نیست،

26- سنگ‌دل نیست،

27-اختیارِ نگانش از کفش بیرون نمی‌رود،

28-و شکمش او را رسوا نمی‌کند،

29- شهوتش بر او غلبه نمی‌کند،

30-به‌مردم حسادت نمی‌ورزد،

31-خِسّت و بخل نمی‌ورزد،

32-ریخت و پاش نمی‌کند،

33-زیاده‌روی نمی‌کند،

34-ستمدیده را یاری می‌کند،

35-به‌مساکین مهربانی می‌کند،

36-خودش از جانب خویش، در سختی است و مردم از او در راحتی هستند،

37-مایل به‌دنیا نیست،

38-از تهدیداتِ مردم نمی‌ترسد،

39-برای مردم خواسته‌هایی است که به‌او مراجعه می‌کنند، و برای او خواسته‌هایی است که او را به‌خود مشغول نموده است،

40-در سعة صدرش نقصی دیده نمی‌شود،

41-در دینش تباهی و عدم توجّه دیده نمی‌شود،

42-هرکس که با او مشورت کند، راهنمایی می‌کند، 

43-هرکس که از او کمک بخواهد کمکش می‌کند،

44-از باطل، ناسزاگویی و نادانی، می‌گریزد. پس این‌ها صفات و ویژگی‌های مؤمن است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

مرحومِ آیت‌الله العظمی شیخ محمّدعلی اراکی از مراجعِ تقلیدِ هم‌عصرِ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است: پدرم می‌گفت: آخوند کبیر ملّا محمد، پدر مرحومِ آقا ضیاء عراقی (اراکی) قطعه زمینی در اطراف سلطان‌آباد (اراک) داشت، و در آن زارعت می‌کرد و نانِ سالِ خود و عیالش را به دست می‌آورد. یک سال، حاصل کشاورزی را در خرمن‌گاه جمع کرده، و در اطرافش هم خرمن‌های دیگری بود، کسی عمداً یا سهواً آتشی روشن می‌کند، باد به‌آتش می‌افتد و شعله‌ور می‌شود. خرمن‌ها یک به‌یک آتش می‌گیرند، به‌آخوند خبر می‌دهند؛ چرا نشسته‌ای؟ نزدیک است خرمنِ شما را هم آتش بگیرد. آخوند، عبا و عمّامه را برمی‌دارد و قرآن را به‌دست می‌گیرد و به‌بیابان رفته و قرآن را به‌دست می‌گیرد، و رو به آتش ایستاده و می‌گوید: ای آتش، این نانِ خانواده و اهل‌وعِیالِ من است، تو را به‌این قرآن قسم، به‌این خرمن متعرّض نشو! پدرم می‌گفت؛ تمامِ آن کُپّه‌های خرمن که در اطراف بود، خاکستر شد و این یکی ماند، هرکس که می‌آمد، انگشت به‌دهان می‌گرفت و متحیّر می‌شد که در میان این همه آتش چگونه این خرمن سالم مانده است؟! ولی من از قضیّه خبر داشتم. سایت خبرگزاری رسمی حوزه، با اقتباس و ویراست از کتاب شمس‌الفقهاء، با ویرایش.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

أَبُوالْقَاسِمِ الْقُشَیْرِیُّ فِی کِتَابِهِ قَالَ: بَعْضُهُمْ: انْقَطَعْتُ فِی الْبَادِیَةِ عَنِ الْقَافِلَةِ، فَوَجَدْتُ امْرَأَةً، فَقُلْتُ لَهَا: مَنْ أَنْتِ؟ فَقَالَتْ: «وَ قُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ» سورة الزخرف (43) الأیة 89. فَسَلَّمْتُ عَلَیْهَا، فَقُلْتُ: مَا تَصْنَعِینَ هَاهُنَا؟ قَالَتْ: «مَنْ یَهْدِی اللَّهُ فَلَا مُضِلَّ لَهُ» [و مَن یَهدِ اللهُ فما له مِن مضلٍّ: سورة الزمر (39) الآیة 37.] فَقُلْتُ: أَ مِنَ الْجِنِّ أَنْتِ أَمْ مِنَ الْإِنْسِ؟ قَالَتْ: «یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ» سورة الأعراف (7) الآیة 31. فَقُلْتُ: مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتِ؟ قَالَتْ: «یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ» سورة فصلت (41) الآیة 44. فَقُلْتُ: أَیْنَ تَقْصِدِینَ؟ قَالَتْ: «وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ» سورة آل عمران (3) الآیة 97. فَقُلْتُ: مَتَی انْقَطَعْتِ؟ قَالَتْ: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ (وما بینَهما) فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ» سورة ق (50) الآیة 38. فَقُلْتُ: أَ تَشْتَهِینَ طَعَاماً؟ فَقَالَتْ: «وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ» سورة الأنبیاء (21) الآیة 8. فَأَطَعَمْتُهَا، ثُمَّ قُلْتُ: هَرْوِلِی وَ لَا تَعَجَّلِی، قَالَتْ: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» سورة البقرة (2) الآیة 286. فَقُلْتُ: أُرْدِفُکِ؟ فَقَالَتْ: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» سورة الأنبیاء (21) الآیة 22. فَنَزَلْتُ، فَأَرْکَبْتُهَا، فَقَالَتْ: «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا» سورة الزخرف (43) الآیة 13. فَلَمَّا أَدْرَکْنَا الْقَافِلَةَ، قُلْتُ: أَ لَکِ أَحَدٌ فِیهَا؟ قَالَتْ: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» سورة ص (38) الآیة 26. «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ» سورة آل عمران (3) الآیة 144. «یا یَحْیی‌ خُذِ الْکِتابَ» سورة مریم (19) الآیة 12. «یا مُوسی‌ إِنِّنی أَنَا اللَّهُ» سورة طه (20) الآیات 11 و 14. فَصِحْتُ بِهَذِهِ الْأَسْمَاءِ، فَإِذَا أَنَا بِأَرْبَعَةِ شَبَابٍ مُتَوَجِّهَیْنِ نَحْوَهَا، فَقُلْتُ: مَنْ هَؤُلَاءِ مِنْکِ؟ قَالَتْ: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا» سورة الکهف (18) الآیة 46. فَلَمَّا أَتَوْهَا، قَالَتْ «یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» سورة القصص (29) الآیة 26. فَکَافُونِی بِأَشْیَاءَ، فَقَالَتْ: «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ» سورة البقرة (2) الآیة 261. فَزَادُوا عَلَیَّ، فَسَأَلْتُهُمْ عَنْهَا، فَقَالُوا: هَذِهِ أُمُّنَا فِضَّةُ، جَارِیَةُ الزَّهْرَاءِ سلام‌الله‌علیها، مَا تَکَلَّمَتْ مُنْذُ عِشْرِینَ سَنَةً إِلَّا بِالْقُرْآنِ. بحارالأنوار، ج43، ص86.

ابوالقاسم قشیری در کتب خود نوشته است: که شخصی گفت: در بیابان از کاروان جدا ماندم، پس زنی را دیدم، و به‌او گفتم: تو کیستی؟ گفت: «و بگو سلام بر شما، و به‌زودی خواهند دانست»، پس بر او سلام کردم، و گفتم: این‌جا چه می‌کنی؟ گفت: «و هر کس را خدا هدایت کند هیچ گمراه کننده‏ای نخواهد داشت»، گفتم: آیا تو از جنّی‌ها هستی یا از انسان‌ها؟ گفت: «ای فرزندان آدم! زینت خود را با خود بردارید»، گفتم: از کجا میآیی؟ گفت: «از راه دور صدا زده می‏شوند». گفتم: به‌کجا می‌روی؟ گفت: «و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند»، گفتم: چه زمان از کاروان جدا ماندی؟ گفت: «ما آسمان‌ها و زمین (و آنچه را در میان آن‌ها است) در شش روز (شش ‍ دوران) آفریدیم»، گفتم: آیا غذا میل داری؟ گفت: «ما آن‌ها را پیکرهایی که غذا نمی‌خورند، قرار ندادیم»، پس به‌او غذا دادم، بعد به‌او گفتم: قدری تندتر بیا، ولی عجله نکن، گفت: «خداوند هیچ‌کس را، جز به‌مقدارِ توانایی‌اش، تکلیف نمی‏کند»، گفتم: آیا تو را پشتِ سرِ خود، سوار کنم؟ گفت: «اگر در آسمان و زمین، خدایانی جز الله بود، فاسد می‏شدند (و نظامِ جهان برهم می‏خورد)»، پس از مرکب پیاده شدم و او را بر آن سوار کردم، همین‌که سوار شد گفت: «پاک و منزّه است کسی که این را مسخّرِ ما ساخت»، وقتی به‌کاروان رسیدیم، گفتم: آیا تو در این قافله کسی را داری؟ گفت: «ای داود، ما تو را خلیفه (و نمایندة خود) در زمین قرار دادیم»، «و محمّد صلّی اللّه علیه و آله فقط فرستادة خدا بود»، «ای یحیی! کتاب (خدا) را بگیر»، «ای موسی! من الله هستم»، پس این چهار اسم را صدا زدم، ناگهان چهار مردِ جوان، را دیدم که داشتند به‌طرفِ او می‌آمدند، پرسیدم: این‌ها چه نسبتی با تو دارند؟ گفت: «مال و فرزندان، زینتِ زندگیِ دنیا هستند»، وقتی آن چهار جوان نزدِ مادرشان آمدند، گفت: «پدرم! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که استخدام می‏توانی کنی، آن کسی است که قوی و امین باشد»، پس چیزهایی را به‌من پاداش دادند، پس گفت: «و خداوند آن را برای هرکس که بخواهد (و شایستگی داشته باشد)، دو یا چند برابر می‏کند»، پس چیزهای دیگری به‌من دادند، از آنان پرسیدم: این خانم کیست؟ گفتند: مادرمان، فضّه، خدمت‌کارِ حضرتِ زهرا سلام الله علیها است، بیست‌سال است که مقصودِ خود را تنها با قرآن بیان می‌کند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ رَسولُ اللّهِ صلّی اللّهُ علیهِ و آلِه وَسَلّمَ: ألا وَ إنَّ القَبرَ یُنَادِی بِخَمسِ کَلِمَاتٍ؛ فیقولُ: یابنَ آدمَ، تَمشِی عَلَی ظَهرِی، وَ مَصِیرُکَ فِی بَطنِی، تَفرَحُ عَلَی ظَهرِی ثُمَّ تَحزَنُ فِی بَطنِی، تُذنِبُ عَلَی ظَهرِی وَ تُعَذِّبُ فِی بَطنِی، تَضحَکُ عَلَی ظَهرِی وَ تَبکِی فِی بَطنِی، تَأکُلُ الحَرَامَ عَلَی ظَهرِی، ثُمَّ تَأکُلُکَ الدِّیدَانُ فِی بَطنِی. المواعظ العددیة، للمشکینی، ص260.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آگاه باشید! که قبر به‌پنج کلمه فریاد می‌زند، و می‌گوید: ای پسر آدم، بر پشتِ من راه می‌روی، در حالی که بازگشت تدریجی تو به‌داخلِ شکمِ من است، بر پشتِ من شادمانی می‌کنی، سپس در شکمِ من غمگین خواهی شد، بر پشتِ من گناه مرتکب می‌شوی، و در شکمِ من عذاب می‌شوی، بر پشتِ من می‌خندی، و در شکمم گریه می‌کنی، بر پشت من حرام را می‌خوری، سپس در شکم من، مارها تو را می‌خورند!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

آیت‌الله سیّد موسی شبیری زنجانی: از آقای حاج آقا رضا صدر شنیدم که عمویش مرحوم آسیّد محمّد مهدی، بزرگ‌ترین پسر آسیّد اسماعیل صدر، که به‌مرجعیّت هم رسید، با عدّّه‌ای نزدِ آخوند ملافتحعلی سلطان‌آبادی تفسیر می‌خواند. در آن زمان، آخوند ملافتحعلی نابینا بود و با اینکه نمی‌دید، با روی باز و بشاشت از آن‌ها استقبال می‌کرد. روزی آسیّد محمّد مهدی، جنب می‌شود و، چون وقتِ درسِ استاد رسیده بود، غسل نکرده به‌منزلِ آخوند ملافتحعلی می‌رود. برخلاف همیشه هنگامِ ورودِ آقای صدر، قیافة آخوند عبوس بود و مثل روز‌های پیش تعارف نکرد و از او نخواست که قرآن بیاورد. آسیّد محمّد مهدی حس می‌کند، برخوردِ آخوند به‌دلیلِ جنابتِ او است؛ لذا فوراً به‌منزل برمی‌گردد و غسل می‌کند و به‌محضر استاد برمی‌گردد. تا نشست، استاد با روی باز از وی استقبال کرد و گفت: کور باد چشمی که نبیند! جام جم آنلاین، به‌نقل از جرعه‌ای از دریا؛ آیت‌الله سیّد موسی شبیری زنجانی، ج۴، ص۴۴۹. ر.ک: هزار و یک حکایت اخلاقی، محمّدحسین محمّدی، ج1، ص41، حکایت18.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

علی ‌بن ‌ابراهیم‌ هاشم قال: حدّثنی یاسر: أَنَّهُ خَرَجَ زَیْدُ ‌بْنُ‌ مُوسَی أَخُو أَبِی‌الْحَسَنِ علیه‌السلام بِالْمَدِینَهًِْ وَ أَحْرَقَ وَ قَتَلَ وَ کَانَ یُسَمَّی زَیْدَ النَّارِ فَبَعَثَ إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ فَأُسِرَ وَ حُمِلَ إِلَی الْمَأْمُونِ، فَقَالَ الْمَأْمُونُ: اذْهَبُوا بِهِ إِلَی أَبِی‌الْحَسَنِ علیه‌السلام قَالَ یَاسِرٌ: فَلَمَّا أُدْخِلَ إِلَیْهِ قَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام: یَا زَیْدُ، أَ غَرَّکَ قَوْلُ سَفِلَهًِْ أَهْلِ الْکُوفَهًِْ إِنَّ فَاطِمَهًَْ سلام الله علیها أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَی النَّارِ؟ ذَاکَ لِلْحَسَنِ علیه‌السلام وَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام خَاصَّهًًْ، إِنْ کُنْتَ تَرَی أَنَّکَ تَعْصِی اللَّهَ وَ تَدْخُلُ الْجَنَّهًَْ وَ مُوسَی‌بْنُ‌جَعْفَرٍ علیه‌السلام أَطَاعَ اللَّهَ وَ دَخَلَ الْجَنَّهًَْ، فَأَنْتَ إِذاً أَکْرَمُ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ مُوسَی‌بْنِ‌جَعْفَرٍ علیه‌السلام! وَ اللَّهِ مَا یَنَالُ أَحَدٌ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ زَعَمْتَ أَنَّکَ تَنَالُهُ بِمَعْصِیَتِهِ فَبِئْسَ مَا زَعَمْتَ! فَقَالَ لَهُ زَیْدٌ: أَنَا أَخُوکَ وَ ابْنُ أَبِیکَ! فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام: أَنْتَ أَخِی مَا أَطَعْتَ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ؛ إِنَّ نُوحاً علیه‌السلام قَالَ: «رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْکَمُ الْحاکِمِینَ» سورة هود (11) آیة ۴۵. فَقَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: «یا نُوحُ، إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» سورة هود (11) آیة 46. فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَهْلِهِ بِمَعْصِیَتِهِ. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، الشیخ الصدوق، ج1، ص259.

علیّ بن ابراهیم هاشم از یاسر نقل می‌کند که زید بن موسی بن جعفر برادر امام رضا علیه‌السلام در مدینه قیام کرد، و سوزاند و کشت، و به‌او زید النار می‌گویند. پس مأمون به‌دنبالِ او فرستاد و به‌اسارت درآمد و او را نزد مأمون آوردند. مأمون گفت: او را نزدِ اباالحسن (امام رضا) علیه‌السلام ببرید. یاسر می‌گوید: چون وارد بر آن حضرت شد، امام رضا علیه‌السلام به‌او فرمود: ای زید، آیا کلامِ مردمِ پستِ کوفه که می‌گویند: همانا فاطمه سلام الله علیها دامن خود را پاک نگه‌داشت، و لذا خداوند اولادش را بر آتش جهنم حرام کرده است، تو را گول زده است؟ آن که تو شنیدی مختصِّ حسن و حسین علیهماالسلام است، اگر تو چنین فکر می‌کنی که علی‌رغمِ نافرمانی خدا، وارد بهشت می‌شوی، و موسی بن جعفر علیهماالسلام از خدا فرمانبرداری می‌کند و به‌بهشت می‌رود، پس در این هنگام، تو نزدِ خدا از موسی بن جعفر علیهماالسلام گرامی‌تر هستی! به‌خدا قسم، هیچ‌کس به‌آنچه نزدِ خدا است نمی‌رسد، مگر با پیروی کردن از او، و تو گمان کردی که به‌آنچه نزد او است (بهشت) با نافرمانی از او، می‌رسی، پس چه بد است آنچه گمان کردی! زید، به‌حضرت رضا علیه‌السلام عرض کرد: من برادر و پسرِ پدرت هستم. امام رضا علیه‌السلام به‌او فرمود: تو تا زمانی برادرِ من هستی که از خدا پیروی کنی؛ نوح علیه‌السلام عرض کرد: نوح به‌پروردگارش عرض کرد: پروردگارا! پسر من از خاندان من است، و وعدة تو (در موردِ نجاتِ خاندانم) حقّ است و تو از همة حکم‌کنندگان برتری. خداوندِ عزَّوجلَّ فرمود: ای نوح! او از اهل تو نیست! او عملِ غیرِ صالحی است؛ پس خداوندِ عزوجل، پسرِ نوح (کنعان) را به‌خاطر نافرمانی‌اش، از میانِ خاندانِ نوح بیرون کرد.    

  • مرتضی آزاد